سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سرزنش بسیار، دل ها را کینه ور می کند و یارانرا می پراکَنَد . [امام علی علیه السلام]

حال ِ من را خوب می کند !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/1/29 5:35 عصر

هو الرحمن الرحیم

کنار آدم هایی که با خاطرات چادر مشکی و ریحانه و چادر مشکی و این حرفا رسیدند اینجا یک نفر هست که با سرچ "می خواهم از شر چادر راحت بشوم" ! رسیده اینجا ! 
 
فکرش را بکنید یک روز نشسته اید رو به روی صفحه ی مانیتور و از گوگل سرچی را می خواهید و آن وقت دستتان را بگیرد و بیاورد بگذارد درست وسط وبلاگی که مخالف سرچ شماست ! گوگل یک موتور جستجو ی بدون فکر ! بدون حس ! نمیداند که آدمی که می خواهد از شر ! چادر خلاص بشود را چه به وبلاگ خاطرات و چادر مشکی ! 
 
شاید هم کار گوگل درست باشد ! رساندن یک نفر اینجا که عاشقانه های من را بخواند ، عاشقانه های حجابم را 
گاهی آدم ها در اخرین لحظه نیاز به تلنگر دارند 
شاید وبلاگ من اخرین تلنگرش بشود 
اگر هم نشد اگر هم چشم هایش را بست و صفحه ی من را بست 
همین که یادش بماند گاهی چیزی که تنفر تو را برانگیخته عشق آدم های دیگری ست ! کافیست 
همین که بداند جایی همین حوالی کسی برای حجابش مینویسد برای حجابی که حال تو را بد میکند کافیست
حال من را خوب میکند حجابی که نفس های تو را بند اورده و میخواهی از شرش رها بشوی
به فکر حجاب هم که نباشی همیشه یادت باشد گاهی حال خراب کن های زندگی تو می توانند  جان بدهند به زندگی دیگران
می خواهد حجاب باشد یا هر حال خراب کن دیگری !
یادت باشد ....
 
............................................................................................................................
چیزهای کوچک :
من با خدا معامله کرده ام ! 

اینجا کمتر پیش می آید که نوشته ای از نویسنده ای جز گل نرگس منتشر شود مگر که آن نوشته ... 
این هم از آن نوشته ی خاصی بود که وامش گرفتیم از وب خاطرات چادر مشکی . ریحانه بانو 
رسم خوبی است که انتهای نوشته هایشان چیز های کوچکی را می نویسند که در کمال کوچکی در همان سینه ی کوچکشان ، دلی بزرگ دارند ... 
وامش گرفتیم تا در پی نوشتی مکتوب کنیم هر آنچه را که این دل می خواهد بگوید و دل دل می کند تا گفتنشان !
اینجا می خواهیم از چیز های بزرگی بنویسیم که انتظارمان را می کشند ... 
اینجا ... 
وقت زیادی برای وبگردی و خواندن نوشته های دیگران - مگر همان نوشته های خیلی خاص - ندارم که در قبال این عمر تک تکمان مسئولیم ... !
داشتم با نگاه زیر و رو می کردم خاطرات چادر مشکی را که دو خط ابتدایی این نوشته توجهم را جلب کرد ؛

کنار آدم هایی که با خاطرات چادر مشکی و ریحانه و چادر مشکی و این حرفا رسیدند اینجا یک نفر هست که با سرچ "می خواهم از شر چادر راحت بشوم" ! رسیده اینجا ! 
کنار آدم هایی که با خاطرات چادر مشکی و ریحانه و چادر مشکی و این حرفا رسیدند اینجا یک نفر هست که با سرچ "می خواهم از شر چادر راحت بشوم" ! رسیده اینجا ! 
کنار آدم هایی که با خاطرات چادر مشکی و ریحانه و چادر مشکی و این حرفا رسیدند اینجا یک نفر هست که با سرچ "می خواهم از شر چادر راحت بشوم" ! رسیده اینجا ! 
بار ها و بار ها همین چند کلمه را مرور کردم .
چند نفر با این انگیزه به وب ِ من آمدند ... چند نفر اتفاقی با گوگل بی احساس روبرو شدند یا نه ؛ حتی پیوند های روزانه ی یک وب ساده یا حتی وبگردی های خودشان احساسشان را در هم شکست که عشق کس دیگری است همین مایه ی تنفر تو ... !
چند نفر تنفرشان به عشق مبدل شد و آن چادر مچاله شده ای که نگاهش هم گوشزد می کند از روی جبر روی سرت جا خوش کرده و هر بار چند فحش آبدار نثارش می شود را مایه ی عشق بازی خویش قرار دادند ؟! 
نه اصلا چند نفر را بی نماز کردم ؟ چند نفر را بی حجاب کردم ؟ 
محجبه کردن و دین دار کردن پیش کش ؛ چند نفر را نوشته های من به فکر وا داشت ... چند نفر را دینشان را حفظ کرد ، چند نفر را ...
چقدر عشق هدیه کرد ؟ چقدر ... 
اصلا کمی فکر کرده ام به نوشته هایم ... ؟!
به این کلماتی که مکتوب می شوند ؟‌! 
به ... 
شاید کسی اینجا نیاز داشته باشد به ..

گاهی آدم ها در اخرین لحظه نیاز به تلنگر دارند 
شاید وبلاگ من اخرین تلنگرش بشود 

آخرین ...
آخرین ...
آخرین ...





کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر