سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوش رفتاری، بر محبّت دل ها می افزاید . [امام علی علیه السلام]

واقعا درس خواندیم ...!

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/11/9 1:26 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

 

- السلام علیکَ ایها النبی ُ ... 

- و رحمه الله و برکاته ، السلام علینا و علی عبادالله الصالحین ، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

نشسته بودم کنارش و کز کرده بودم گوشه ای

با شوقی که در ذره ذره ی وجودم هر لحظه می تپید ، منتظر بودم تا فقط بپرسد و من پاسخ دهم ...

من بخوانم و او تکرار کند ...

گمانم در چشمان ِ او هم برقی که می زد ، گواه بود ز شور ، ز شوق ...

و چه لحظه ی زیبایی است ، اولین دیدار ... 

اولین سخن 

با محبوب .. 

 

 

شاید عجیب باشد

شاید کسی باور نکند

شاید کسی نداند که دختری به این سن رسیده و تا بحال نمازی نخوانده که بخواهد یاد بگیرد !

اصلا بلد نبوده که بخواهد بخواند ...

و این ها همه اش یعنی

آموزش و پرورش ما هم آموزش و پرورش نیست 

و آن " تعلیم و تعلم عبادت است " را که با فونت ریزی بالای تمام کتب درسی نوشته اند ،

همه اش شعار است و شعار که فریادش زنیم

که این به قول ِ حافظ

پارسا نمایی ، بیش نیست ، نه عبادت ... 

که دختری که معدل تمام ابتدایی و راهنمایی و دبیرستانش زیر ِ نوزده و پنجاه و سه صدم نیوده ،

حالا ... 

 

خدا هم آرام و با حوصله نشسته بود گوشه ای کنار ِ من ...

ایمان داشتم ...

که از پشت دارد نگاهش می کند ،

که نگاهم می کند ...

که خدا هست

و همان هوایی است که تمام ِ اطراف را فرا گرفته

همانی که بی او ، خون در رگ ها می میرد و جان در بدن خشک می شود !

 

چند باری قبل از اقامه ی نماز ظهر از من پرسید ...

- اول الحمدلله می خونم بعد قل هو الله بعد این ...

و به رکوع می رفت ،

حتی نمی دانست " این " یعنی رکوع ... 

- بعدم این ...

و این " سجده " است ... 

+ دوبار سجده میری ، قبل همه ی اینام باید نیت کنی !

- چجوری نیت کنم ؟!

+ چهار رکعت نماز ظهر می خوانم قربه الی الله ... 

- بعد نیت کردم یه دونه خوندم ، بلند میشم یکی شبیه ِ همین ؟! 

+‌ آره فقط اینبار قنوت داری ، هرچی خواستی به خدا بگو ، بعدم یه دونه تشهد داری

- تشهد رو برام میخونی ؟!

... 

 

شاید منی که تا بحال مادر نشده بودم ، اولین باری بود که مادرانگی را تجربه کردم ...

نشستیم آرام گوشه ای و دانه دانه ، آیه آیه ، کلمه به کلمه حفظ کردیم

با هم ...

دوتایی ... 

 

- بعدش بلند شدم چی ؟!

+ این بار فرق داره ،‌ رکعت سومی باید بگی سبحان الله و الحمدلله ولااله الاالله والله اکبر یا بجاش حمد بخونی ... 

- آها ، خب بعدم که میگم  الحمدلله اشهد ان لا اله الاالله ... 

+ نه اینجا تشهد نداری ، رکعت دوم داره و رکعت آخر 

- خب یه دور دیگه تشهدو بگو برام ... 

 

- آها ، خب حالا صبر کن یه بار از اول بگم من چیکار می کنم !

 

- بعد که تموم شد دوباره یکی شبیه همینو باید بخونم ؟!

+ آره فقط اینبار نیتت نماز عصره .

 

نماز خواندن برایم شده بود یک عادت ،

خدایا

با رکعت به رکعت ِ او

احساس می کردم

نفس هایت را

در کنارم ،

در کنارش ...

خدایا

از تو متشکرم

که فرشته ای فرستادی 

تا به من یاد دهد 

که نماز ،

فقط یک عادت نیست .. 

نماز ، نماز است و نماز نیست !

و تمام این ها 

همه اش با یک مکالمه ی کوتاه آغاز شد 

 

- الان کلاس شروع میشه استاد ایکس میاد دیگه !

+ میرم نماز بخونم ، زود میام .

- باشه برو

 

همین که مهرم را روی زمین گذاشتم صدایی آمد

 

- ببین ساجده ...

+ جانم ؟!

 

سر و رویش خیس بود ... 

 

- اول با دست راست میریزم رو دست چپ یا ... 

+ ببین اول صورتته ، بعد دست راست بعد دست چپ ...

 

انگار خدا ؛

خودش لوله کشیده بود از حوض کوثر

به آن شیر ِ فلزی ...

تبرک می کردیم

دوتایی  ...

مسح می کردیم ...

و وضویمان ، این بار وضو بود ... 

متفاوت با تمام ِ این سالهایی که آب بازی کرده بودم ،

و برای او نیز 

عشق بازی ِ تمام ...

 

آن روز ؛

ما واقعا 

درس خواندیم !

 

ــــ

 

+ شور می دود در جان ِ این واژه ها ، قلب بیاورید تا بدان بنشیند ... 

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس اگر به خدایی ایمان دارید )




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر