سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لازم ترین دانش بر تو آن است که صلاح دینت را به تو نشان دهد و مایه تباهی اش را برایت روشن سازد . [امام علی علیه السلام]

عشق پنهان

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 96/7/18 11:56 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

آدم ناگهان ، بطور کاملا ناخود آگاه ، بی آنکه بداند از کجا و به چه کجا کشیده شده ، خودش را درست وسط یک عشق قابل لمس گرمی می بیند که دورش حلقه زده ... 

یک جایی نشسته و بی اختیار اشک هایش تا روی گونه روان است و نمی داند که چه شده ...

درست نمی داند کجاست ...

این حس عجیب چیست !؟

نشستن پای یک تحقیق ساده و سرچ ها و منابع حدیث مختلف مرا درست کشانید به اینجا ...

غررالحکم ، پانصد و بیست و پنج ... 

یک عشق غیر قابل وصفی در میان یک گله از معشوق نهفته ...

یک عشقی که جنسش فرق دارد ...

یک عشقی که واضح تر است ... 

یک عشقی که ...

گله ای که جنسش یک دل آشوب است ... یک دل شکسته ... 

 

" کسی که گناه را علنی کند ، پرده در است . "

 

می بینی ؟!

می بینی چقدر مهربان و صبور و دوست داشتنی است ؟!

اصلا چطور می شود به مذهبی جز تشیع فکر کرد مادامی که مولا و راهبرش می گوید پرده ی عشق ندر ...

مادامی که او خودش را علام الغیوب خوانده و می گوید من همه چیز را می بینم ...

همه چیز را می دانم ... 

آگاهم به کرده و نا کرده ات ...

گناه و صوابت ...

خیر و صلاحت ...

فکر و نیتت ...

به همه چیز ، آگاهم .. 

منم آن عالم غیب و شهاده ... 

خبیرم ...

و اِنا نعلم ... 

هیچ جایی نیست که نگاه من نباشد که هو معکم اینما کنتم .

 

کمی آن طرف تر می آید و آرام کنج خلوتت می نشیند و در قطره قطره خون حبل الوریدت می خواند که ناراحت می شوم ... تو را در حین گناه می بینم ...

همیشه هستم و می بینم ... اما نمی خواهم این گاه و بیگاهی که کنار تو ام را در گناه باشی ... در سراب باشی ... در ..

ناراحت می شوم ... عذابم می دهی و به پاس دانه دانه اشک هایی که برایت می ریزم ، عذابت خواهم کرد ... الیم ... عظیم ... 

می گوید ناراحت می شوم ، تاوان دارد راه عشق را درست نیامدن .. می گوید نا امیدم نکن از خودت ... عصبی می شود ... ملول می شود ... 

اما از مهربانی بی دریغش می رود چند آیه  آن طرف تر طوری که خطاب در را دیوار بشنود به فرشته هایش آرام آرام می گوید که من تواب رحیمم ... 

آغوشم باز است ... منتظرم ...

دلش تنگ می شود ...

می گوید نیایی عذاب است ، آتش است ...

اما باز

می رود آن طرف تر ، آرام به رسولش می گوید که زمزمه کند ؛ اگر نیامدی هم با اینکه دیده ام اما غفار الذنوبم ...

ستارالعیوبم .. 

می گوید نیامدی اما من از تو می پوشانم کوتاهی ات را در ره یار ...

باز هم صدایم کنی الهی ، جان شقایق ها عبدی خواهند گفت ز دهان من .. 

می گوید نیامدی اشکالی نیست ، می بخشم ... فراموش می کنم ... 

گویی تازه متولد شده ای لکن ...

لکن یک جایی

خیلی دور تر

زخم دلش سر باز می کند ...

 

اگر با گناهت با من می جنگی و به دعوا می ایستی ، اگر مرا آزرده و غمگین می کنی و می روی ... اگر تنها می شوم و در عین بودنت مرا نمی بینی ، همه اش را در دل دریایم خواهم شست اما ...

اما بگذار این پرده ی عشق بین ما بماند ..

نگذار راز دلت را کسی بفهمد ...

حرمت این پرده نگاه دار که مقدس است تمام ثانیه هایش ...

تویی محرم اسرار من ..

نگذار نا محرمان راه یابند به این خلوت ... 

 

 

می بینی ؟!

چقدر عشق دارند این واژه ها ... ؟!

 

 

ــــ

#س_شیرین_فرد




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر