پيام
+
[وبلاگ]
ما خانم ها از همان اول گوش به حرف عراقي ها نمي کرديم و چوبش را هم مي خورديم. ما فکر مي کرديم نبايد به عراقي ها رو بدهيم. احساس مي کرديم بايد يک طوري برخورد کنيم که اين ها هم ازسوي ما احساس امنيت و آسايش نداشته باشند و ما را به عنوان اسراي خاطي و آشوب گر بشناسند. يادم هست يک بار جشن ملي عراقي ها بود و براي ما نوشابه آوردند. به مترجم گفتم بگو براي همه بردند؟ گفت نه اين فقط مخصوص شما ست.

قافيه باران
92/6/4
* گل نرگس *
گفتم ما نيازي به نوشابه نداريم. گفتيم يا براي همه يا براي هيچ کس.فرمانده عصباني شد و گفت اين ها لياقت ندارند. بعدها نظر بچه ها به شکلي به ما رسيد. آن ها به ما گفتند که چقدر حرکت جالبي کرديد. برايشان مهم بود که جلوي عراقي ها مي ايستيم. وقتي که ما در مقابل آنها مقاومت مي کرديم آن ها احساس غرور مي کردند. حتي در زندان هم همين اتحاد بود.
* گل نرگس *
يکي از خاطراتي که برايم خيلي جالب بود اين بود که وقتي مي خواستيم اعتصاب غذا کنيم، عراقي ها ريختند داخل سلول و شروع کردند به زدن. ما هميشه دفاع را با هم هماهنگ مي کرديم. مثلاً يکي مي گفت من ناخن بلند مي کنم که اگر عراقي ها آمدند چنگ شان بزنم. ديگري کار ديگري را به گردن مي گرفت و هم زمان حمله کرديم به عراقي ها. يکي از بچه ها کابل برق را از دست عراقي کشيد و شروع کرد به زدن عراقي هايي که درجه دار بودن
* گل نرگس *
ودند. آن ها هم مجبور شدند از داخل سلول بروند بيرون. چون برايشان خيلي بد بود که از 4 زن ايراني کتک خورده اند. ما هم تا قبل از اين که در را ببندند ابزار جرم را انداختيم بيرون.بعدا يکي از افسران خودي برايمان تعريف کرد که يکي از همين هايي که کتک خورده بود جلوي سلول يکي از افسرها رفته و گفته بود اگر همه زن هاي ايراني اين طوري هستند، دلم به حال شما مردهاي ايراني مي سوزد.
قافيه باران
:)