بوی اشک های بابا محمد ...
این روز ها سالگرد شهادت بابای من است،
پدرم فقط یک جشن تولد پیشم بود،آخرین بار
من رفته بودم روی شونه باباواز آن بالا چشمانش
بلند تر شده بود، فردای جشن تولد، از خواب
بیدارشدم دیدم بابا نیست، پدرم همان شب
رفت ودیگر بر نگشت،تازه فهمیدم چرا
وقتی چشمانش را گرفتم، دستم خیس شد،
بابامرا گذاشته بودروی دوش خود تامن گریه اش
را نبینم،هنوز جای اشک بابا روی دست من است،
یک سال است دست من بوی اشک
بابا محمد میدهد..........
منبع:وبلاگ شهید منتظر قائم
کلمات کلیدی :