سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت را هرجا که باشد بگیر که حکمت در سینه منافق بالا و پایین می رود تا از آن بیرون آید و در سینه مؤمن کنار همراهانش جای گیرد. [امام علی علیه السلام]

استعینوا بالصبر و الصلاه

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/6/31 1:5 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

وقتی خدا می گوید " استعینوا بالصبر و الصلاه " خیلی حرف ها دارد ؛ کلی تفسیر پشت این واژه ها خوابیده .... 

دست کمشان نگیرید ...

وقتی خدا می گوید " استعینوا بالصبر و الصلاه " یعنی انسان خیلی نامرد تر از آن حرف هاست که از او یاری بجویید ... 

که به او بگویید درد دارید ؛ کمک می خواهید , همدم می خواهید , انیس و مونس می خواهید ...

 اگر  تو را در " کبد " آفریدم ؛ می دانم ...

می دانم که داری در آن , جان می دهی ... 

اما نمی دانم چرا ؛ دستم به معجزه نمی رود ...

به نجات ... 

اما این را می دانم و خودم هم می گویم تا نروی ز آدم هایی یاری جویی که نامرد هستند ... 

می دانم هم که هر ثانیه بر تو خنجری است که تا عمق جانت فرو رفته ...

هر ثانیه زخمی است عمیق ... 

عمیق ِ عمیق ...

و ثانیه ی بعدی نمک دانی است که لذت می برد از خونی شدن بلور های نمکی که پاچیده روی زخمت ....

ثانیه ی بعدش را هم می دانم که آن خنجر , کشیده می شود در همان عمق ...

حالا زخم تو , هم طول دارد و هم عمق تا بشود خندق ؛ 

خندق خونین ِ نمکین ...

که نمک دارد تا دیگران به " نمکی " بودنت 

به " ملاحتش " بخندند 

اما ...

اما ثانیه ای نیست که بشود مرهم ؛

بشود دستی بر این تن ِ زخم کشیده ...

می دانم که تمام این ثانیه ها به هوشی ...

درد را می فهمی ...

می دانی ...

حس می کنی ...

می دانم تمامش را منتظری ...

می دانم که منتظر پارچه ای سفید هستی تا ببندد زخمت را ... 

می دانم منتظر ِ ....

انتظار سخت است ...

عزیزکم انتظار سخت است اما این را بدان که تا آمدم ثانیه های مرهم را بیافرینم , شصت ثانیه تمام شد !

شصت ثانیه تمام شد و تو داشتی در شصت ثانیه ی بعدی , جان دوباره می دادی ...

جان ز تو نگرفتم ؛ تا این شصت ثانیه ها , بشود دقیقه .. بشود ساعت ...

و بشود ساعت هایی که تو داری جان می دهی و ما نشسته ایم به تماشا ...

بشود ساعت هایی که تو به ثانیه هایش , زخم های عمیق برداشته ای و نیمه جان و بی رمق افتاده ای در گوشه ای از این دنیای گرد ِ بی گوشه ... !

بشود ساعت هایی که تو درد می کشیدی ... 

بشود ...

اما اگر می گویم نرو ز آدم ها یاری بخواه ؛ خیلی چیز ها می دانم ...

مگر ندیدی ؟!

مگر ندیدی تا دیدند ثانیه های تو اینگونه است ؛ ساعت هاشان را کشیدند عقب !

که بیشتر لذت ببرند

که بیشتر تنها باشی !

که ثانیه های بیشتری باشد که تو در خون می غلتی ...

ساعت ها را کشیدند عقب

بی معجزه !

با لبخند !

___

#س_شیرین_فرد

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر