سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«و هر که حکمت یابد، خیری فراوان یافته است» ـ می فرماید : مقصود فرمانبرداریاز خدا و شناخت امام است . [امام صادق علیه السلام ـ درباره گفتار خدای]

یک قاتل درست در درون تو

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 97/11/4 1:47 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دخترک چهارده ساله ای که باید بازیگوشی می کرد ، صورتی می پوشید و دلش برای خرگوش ها ضعف می رفت ، حالا خسته و غمگین گوشه ای تاریک را خیره به ناخن های جویده شده اش نشسته بود . دخترک ، تنها چیزی که می خواست هیچ چیز و تنها کسی که می خواست هیچ کس بود . گوییا تنهایی ، همان قصر رویاهایش بود . دخترک ، کوچک بود . دخترک ، مثل تمام ما انسان ها ناقص بود ! فکر می کرد علم تمام عالم را دارد و با منطق آنکه روح آدمی نیاز به مراقبت دارد و دارو به جسم می رسد ، از درمان سر باز می زد . دخترک فکر می کرد دارو درمانی درست شبیه این است که گرسنه باشی و برای رفع گرسنگی ، رانندگی کنی ... !

کمی گذشت ! دخترک بزرگ شد و رسید به سوم دبیرستان ، رشته ی تجربی . فصل دوم زیست شناسی ؛ حالا دخترک می داند که احساسات ما ماهیت فیزیکی دارند . سلول های عصبی به نام نورون هستند که احساساتمان را در خودشان جای دادند و در مغز ، منطقه ی مخصوص به خود را دارند . نورون های ما درست مثل جان های بی جانی هستند که احساسات ما جانشان می دهد . ما نورون های ترس داریم ، نورون هایی که حافظه دارند ! چرا بار دوم دست به اتو نمی زنیم ؟! نورون هایی که جان دارند و می فهمند . این احساسات ما ، مثل هر موجود زنده ی دیگری نیاز هایی دارند ؛ غذا ، پوشاک ، رشد ... هر نیازی که فکرش را بکنید . پوشاکش را نوروگلیا برایش میلین می بافد تند تند و حالا ما داریم دو موجود زنده را عذاب می دهیم . نورونی که احساس ما را دارد و نوروگلیایی که نگهداری اش می کند . دارو درمانی در روان پزشکی درست شبیه این است که هر انسانی یک سری مواد مغذی و معدنی احتیاج دارد تا در طول روز به آن دسترسی داشته باشد و از آن ها استفاده کند . ویتامین ها ، پروتین ها ، تمام گروه هایی که دریغ کردن هر کدامشان از بدن و زیاده روی و افراط در آن ها نیز  سبب بروز بیماری می شود . افسردگی ، اضطراب ، وسواس و ... همگی موادی هستند که نورون های ما به آن ها احتیاج داشتند به آن ها نرسیده است ! دارو درمانی لزوما به معنی آرامبخش های پی در پی و یا به معنی دیوانه بودن نیست ! فقط داریم احساسمان را تغذیه می کنیم . غذایی را به او می دهیم که بدنش احتیاج دارد . 

ما از اینکه گرسنه می شویم ، تشنه می شویم ، احساس شرم می کنیم ؟! احساس سرما و گرما چطور ؟! حالا نورون ما مواد مغذی ندارد ! غذا ندارد و از سوتغذیه دارد میمیرد ! گرسنه است !  دمای بدنش پایین است ، نزدیک است بمیرد . می شود یک پدر ، دختر گرسنه ی نحیفش را بنشاند مقابلش ، دخترک از شدت ضعف هی غش کند و هی ضعف رود اما پدر فریاد بزند ، بخاطر آینده ی خودت (!) به تو غذا نمی دهم . حرف مردم چه  !!!؟!!! می خواهند بگویند به دخترش غذا داده ؟!!!! ننگ از این بالاتر ؟!!!!  اگر بناست مردی که به خواستگاری می آید ، صرفا بخاطر اینکه قاتل بودید و یک نورون و نوروگلیای بدبخت را کشتید بیاید ، بهتر آن است که نیاید !

بعضی از ما ، مثل جهارده سالگی من علاوه بر کودک درون یک آپشن اضافه تری را در خودمان رشد می دهیم به نام شکنجه گر درون ... احساسمان را سرد و گرم می کند ، غذایش را نمی دهد ، وقتی مریض می شود ، پرستاریش نمی کند ، درمانش نمی کند و تهش هم راست راست بالا سرش می ایستد و می گوید احساس مال تو نیست ! غافل از آنکه این احساس ، تمام وجود اوست . 

نگذاریم شکنجه گر درونمان قاتل شود . 

تمام ! 

 

_____

از نظر علمی خیلی تخصصی نیست . من روان شناس یا روان پزشک یا عصب شناس نیستم . یک دختر هجده ساله ای هستم که در حد اطلاعات دبیرستان خودم ، با زبان ساده حرفی را زدم که مدت هاست در دل دختر های هم سنم مانده . دختر هایی که کنکور زمینشان زد و حالا خانواده هاشان به بهانه ی آینده ! قریب به یک قتلند . 

عزیز ترین جان های اطرافم ، نمی خواهم قاتل شوند . نمی خواهم باقی زندگیشان را بشوند سردخانه ی جنازه هایی که از گرسنگی تلف شدند . دوست ندارم در چشم های دوستانم ، جسد ببینم . بی روحی ببینم . سردی ببینم ... ! 

خب ؛ اصولا هر مطلبی که برای این مجله نوشتیمو بعدا اینور و اونور دیدیم و خیلی اسامی زیرش دیدیم ! متن هایی که نوشته میشن بچه های منن ! خود خود بچه هام ! بذارین به مادرشون شناخته بشن نه به کسی که اونا رو از مادرشون دزدیده :) دزدی ، فقط دست توی جیب کردن نیست ... ! 

#س_شیرین_فرد




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر