سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قدرت حاکمان پاسبانان خداست در زمین او . [نهج البلاغه]

خاطرات ایران یا ایرانی سراسر خاطره ؟

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 98/4/22 1:44 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در ابتدا از من خواسته شده بود تا راجع به کتاب دیگری بنویسم ! کتابی که مدت ها قبل خوانده بودم اما من ، به ناگاه پرت شده بودم به کتاب دیگری که مدت ها قبل ترش خوانده بودم ؛ خاطرات ایران ! 

کتابی که آنقدر نثر جذاب و دلفریبی - به نسبت باقی کتب ژانر حماسی و دفاع مقدس - داشت که تا کنون در ذهن من مانده بود . کتابی که ابتدا به ساکنش ، گمان می کردم از فراز و نشیب های ایران گفته باشد پس دست دراز کردم ، پس به قفسه ی کتاب های نشر سوره ی مهر در نمایشگاه قرآن سال یکهزار و سیصد و نود و چهار دست دراز کردم و برش داشتم . کتابی که زن ِ روسری به سر روی جلد ، پس زمینه ی خاطرات ایران بُلد شده ی روی همان جلد شده بود . کمی پایین تر از خاطرات ایران ، هایلایت سبز رنگی به چشم می خورد ؛ خاطرات ایران ترابی ... !

آری ! 

ایران نام یک زن بود . زنی که به استواری ایران ایستاده بود . زنی که تصویرش حالا روی جلد بود . جذب تر شدم . برش داشتم . آنقدر مرا جذب کرد که ظرف چند روز تمامش کردم و تا به امروز به خاطرم مانده . به خاطر ماندنی که برای اولین کتابی که به عنوان یک نویسنده بناست معرفی کنم ، معرفی اش کنم ؛ خاطرات ایران !

خوشبختانه یا متاسفانه در کتب حماسی به ویژه کتب دفاع مقدس که این روز ها در ایران برای کودکان پرورش یافته ی دهه های هفتاد و هشتاد که درک آنچنان عمیق به مانند لمس کردن دست های جنگ و ناآرامی ، رعب و ترس و فریب در دست فرزندان دهه ی شصت ، نداشته اند ، بازار داغ تری دارد ، به سبب فراز و فرود های ذاتی داستان و هیجان حوادث به واقع صورت گرفته و شور ناپخته و تعجیل در ثبت وقایع به تن کاغذ از ترس از یاد رفتن و روی آوردن نویسندگان کم تجربه و گاها بی اعتقاد به نوشته های خویش ، ویژگی های فنی نثر چندان به چشم نمی خورد فلذا در کتب ژانر دفاع مقدس به ویژه کتبی که در موضوع نقش کلیدی و استواری های لطافت های زنانه نوشته می شوند ، نثری به ذات و به لحاظ فنی برجسته ، چندان به چشم نمی خورد . یکنواختی قصه مانند داستان گه گاه از دست نویسنده خارج شده و از قالب شروغ و میانه ، خارج می شود و داستان در چند قالب بیان می شود . به شخصه به ساختار شکنی و ایجاد سبک های خاص و منحصر به فرد معتقدم . معتقد به مکتب متفاوت بودن ! که اگر نیما و سهراب ، ساختار نمی شکستند و به همان قالب مثنوی و رباعی و غزل می ماندند امروزه شور و شعوری سپید ، آزاد و نیمایی گونه نداشتیم لکن ساختار شکنی هم خود دارای ساختار است ! یا رومی روم ، یا زنگی زنگ ... بینابین این ها ، نه ! 

تمام کتب دفاع مقدس را نخوانده ام ، مدعی هم نیستم اما به سبب علاقه ، کتب بسیاری در این داستان مطالعه کرده ام که در میان خوانده شده ها خاطرات ایران ، نثرش به نسبت نثر کتب دیگر ، بیشتر در شان مردانگی های زنانه بود . از لحظه لحظه ی زن بودن می گفت ، از در رکاب چمرانی بودن که از او این روز ها بزرگ ، راهی بیشتر به جا نگذاشته ایم . از اسلحه دست گرفتن ها ، شرافت ، اصالت و نجابت یک زن ... 

از مونولوگ های درونی زنی که در منطقه ای جنگی به تیمار ایستاده بود . از نجابتی که عهد کرده بود اگر دشمن پیشروی کرد ، آخرین گلوله ی این اسلحه گلوله ای برای ایران باشد و بس ... ! که جان هایی داده شد تا ایرانی به دست دشمن نیوفتد و در یک کلام ؛ امروز ، ناموس به راحتی در میان آرامش نفس بکشد . 

کتاب بیشتر از حال و هوای جنگ ، حال و هوای یک جنگنده داشت ، عقاید و احساس ، شخصیت و در یک کلام گویی من ، ایران بودم و ایران ، من . خاطرات ایران ، بی پرده ، بی سانسور ، نقاب از جنگی برمیداشت که هشتاد ملت به یک جان نحیف بود ! جان نحیفی که ایستاد ، ماند و امروز با غرور  ، سر بلند کرده و این حس سربلند را ، عکس هایی واقعی که ضمیمه ی صفحات انتهایی کتاب هستند ، پررنگ تر می کند . 

گوشه گوشه هایی از کتاب را تا کرده ام ، خط کشیده ام زیر واژه هایی که باید نود و پنج هم تکرارشان می کردم ، نود و شش ، نود و هفت و حالا نود و هشت . بار ها ، بار ها و بار ها تا فراموش نکنم ، تا از یاد نبرم تا این واژه ها مرا بزرگ کنند ، سال به سال . بخشی از این واژه ها ، از صفحه ای تا خورده که به چشم های بسته انتخاب کرده ام ، این است :

" شنیده بودیم زنان ایلامی شهر را از اشغال منافقان محافظت کرده اند . به بسیج خواهران شهر ایلام رفتیم . ساختمان بسیج خرابی نداشت . خواهر های بسیجی از دیدن ما خیلی خوشحال شدند . حدود بیست نفری بودند . نشستیم و ماجرا را پرسیدیم . این طور تعریف کردند : « وقتی منافقان داشتند به طرف ایلام حرکت می کردند ، مرد ها تصمیم گرفتند از شهر بیرون بروند و جلوی آن ها را بگیرند و نگذارند وارد شهر شوند . ما پشت تیر بار ها نشستیم و اسلحه های ژ-3 و کلتی که داشتیم برداشتیم و از شهر دفاع کردیم . آن ها نمی دانستند پشت تیربار زن است یا مرد . شلیک می کردیم که فکر نکنند شهر خالی است . تا صبح کشیک دادیم . چند نفری از آن ها را هم زدیم . این طور نگذاشتیم وارد شهرمان شوند . " 

برای انتخاب این بند ، تک تک تا خورده ها را نخواندم تا بهترین را انتخاب کنم . از روح شهدایی که پای ایران داده بودیم خواستم دست هایم را ببرند به بهترین بند ! پس این بند را بخوانید ، به زن ها ، دختر هاتان افتخار کنید و صد البته به زن بودن ! 

در پایان شایان ذکر است که در عرف و اجتماع ما بعضی کار ها مختص مرد هاست و گاها دختر ها از این باب احساس محدودیت کرده و ای کاش ِخود را " مرد بودن " خطاب می کنند ! خب ! این کتاب نمونه ی خوبی است تا مرد ها ، حسرت زن بودن بخورند و بس ... !

 

___

#ساجده_شیرین_فرد




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر