سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رأی [درست] جز هنگام خشم پنهاننمی ماند . [امام حسن علیه السلام]

چرک نویس

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 99/2/12 11:40 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

صدای چفت شدن کلید با قفل در تنها صدایی بود که تنهاییش را پر می کرد . بی حوصله ، لباسش را روی مبل پرت می کند و آرام آرام خودش را به کناری از دیوار می کشاند . می نشیند . می نشیند و اشک هایش را درست مثل هر روز هفته ی گذشته فرو میخورد . مخاطبین تلفنش را یکی یکی بالا و پایین می کند . هیچ کس نیست . میان تمام صد و هفتاد و سه کانتکتی که اینجا اسمشان جا خوش کرده ، هیچ کس نیست . جز به جمع هایی که عمیقا به آن ها تنهاست ، هیچ کس نیست . اما چاره ؟! چاره ای هم نیست ... صفحه ی چت یکی از همین رفیق های نارفیق را بی حوصله باز می کند . کجاست دوستی هایی که به قالب دوستی ، دشمنی به خود گرفته اند و عطر تنهایی به تمام لحظه هاشان وزیده . به محض آنکه شروع به دهان باز کردن می کند ، جوابی دلش را به میانه ی راه خرد می کند ؛ هیچ کس دلسوز تو نیست ! خودت باید برای خودت دلسوزی کنی ... بغض های فرو خورده اش به ناگاه باران می شود . رگبار شروع به باریدن می گیرد و صدای غرش آسمان دلش با هق هق هایش یکی می شود . گله به او می برد ، به اویی که این روز ها شنونده ی تمام شکایتش از زمینی شدن بود ؛ از تصمیم اشتباه اول ! به دنیا آمدن ... 

دلش کمی حرف می خواهد ، بی هوا کتابی را دست می اندازد و از کتابخانه بر میدارد و صفحه ای باز می کند . نمی داند کتاب چیست یا چه چیز انتظارش می کشد اما من خوب میدانم که خدا هوای بارانی و دل شکسته را عجیب می بوید ، می بوسد ... بوی بوسه های خدا به میانه ی هوا طنین انداز می شود ، دست هایش روی واژه ها کشیده می شود ، چقدر درد دارند ، چقدر مرهمند  ! یا رفیق من لا رفیق له ، ای رفیق آن کس که رفیقی ندارد . یا شفیق من لا شفیق له ؛ ای دلسوز آنکس که دلسوزی ندارد .... 

#ساجده_شیرین_فرد 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر