خاطره
به نام آفریننده ی معرفت 
اللهم عجل لولیک الفرج
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به همه دوستای با معرفت !!! همه اونایی که زنگ میزنن یا جواب میدن که در این باره باید قربون آنا جونی و زینب خانومی برم 
آنا جون که فک کنم منو ببینه میکشتم 
آنا جون که فک کنم منو ببینه میکشتم خب مث اینکه سری قبلی خاطرات رو نخوندید !!!! فاطمه که نیومد با هم دار بزنیم خودمونو 
قرار داشتیما !!!! 
منم که همین طوری پیش بره از همون ساختمون شونصد طبقه خودمو پرت می کنم وسط اتوبان تهران کرج !!!!! 
خوب دیگه خوبی دیدید بدی هم که از خودتونه خلاصه حلال کنید دیگه !!!!!
قرار داشتیما !!!! منم که همین طوری پیش بره از همون ساختمون شونصد طبقه خودمو پرت می کنم وسط اتوبان تهران کرج !!!!! خوب دیگه خوبی دیدید بدی هم که از خودتونه خلاصه حلال کنید دیگه !!!!!تو سری ششم ( فک کنم ) از خاطرات خیلی به خودم فشار آوردم که یه کار جدید بکنم !!!! تو این سری از زبون خودتون بگید ! سری بعدی فرحزاد رو میزارم و بعدشم شهربانو یا مدرسه خوفــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟
تو این سری هم بروبچ خودمون شرکت دارن هم بقیه !!!
تو این سری هرکی میتونه خاطرات مدرسشو بنویسه منم بهتریناشونو تو پست بعدیم میزارم
و در این زمینه از 3 تا چیز مطمئنم :
آنا 5 تا فرمتو مینویسه انگیزتون چی بود ؟؟؟؟؟ 5 تا....
انگیزتون چی بود ؟؟؟؟؟ 5 تا....باحال ترین خاطره رو فک کنم مری و تبس بنویسن !!! حالا میبینیم !!!
و سومین چیز اینکه من یه تصویر گذاشتم حالا هر چه میخواهد دل تنگت بگو !!!! فقط منو نزن !!!
الان احساست چیه در این باره ؟؟؟؟
من که اشکم دراومد ... مردیم سر این امتحان !!!!
آخرشم صحیح نکرد
خوشا به حالمون
اینم یه چن تا عکس دسته جمعی از خودمونو خودتون !
خب اینم از همون عکسایی که خیلی دوش دالید :
حالا دوش داشتید ؟؟؟؟
بازم میگم من نه عمه دارم و نه به روح اعتقاد دارم 
کلمات کلیدی :
