بابای من همتـــا ندارد ...
بسم رب الــشهداء
در مدرسه، که جای تعلیم و ادب هست ...
آقا ز من پرسید: بابایت چه کاره است ؟؟
گفتم که بابام، بهترین بابای دنیاست ...
گفتا که این هفته "پدر" موضوع انشاست ...
با ناله و با گریه و هاها نوشتم ...
در گوشه ای با خون دل،انشا نوشتم ...
آقا بدان، بابای من همتا ندارد ...
بابای من، یک دست و هم یک پا ندارد ...
جانبازی بابای من بی تابیم شد ...
در سینه خس خس های او لالاییم شد ...
از ضربه ی ترکش به سر موجی شد،آقا ...
گاهی سخن گوید شبانه با خود ،آقا ...
گوید ز فکه، از هویزه، از شلمچه ...
از شیمیایی های در خاکِ حلبچه ...
از...
از...
آقا بگو این هفته انشا نمره ام چیست؟
از درد بابایم،خجالت میکشد ...
بیست...
بهلول حبیبی زنجانی
کلمات کلیدی :