خفــه می شوم !
بسم الله الرحمن الرحیم
بابا جان !
کدام پدری است که دلش آب نشود
شیشه ی عمرش ترک نخورد
وقتی دخترش پای ِ چوبه ی دار ایستاده !
بابای مهربانم ...
گمنام نامدار زندگیم ...
من پای چوبه ی دار
و
تو طناب گردنم !
هرچه هجر را بیشتر کــِش دهی
بیشتر غمت مرا خفـه می کند ...
بابا جان ...
ـــ
دلنوشت
التماس دعا
یاعلی ...
دلت می آید نیایی ؟!
+ دختری که پای چوبه ی دار ِ دنیا ایستاده به جرم ِ عشق و انتظار و طنابی که باباست ! همان بابایی که دست انداخته لای موهای دخترک و نمی گذارد جایی برود ! فقط هرجه بیشتر نمی آید این گمنام ِ نامدار ، دخترک بیشتر خفه می شود !
کلمات کلیدی :