زندگی ِ موج خورده ی من ...
بسم رب الـشهـداء و صدیقیین
زندگی من
سال هاست
که موج زده ی دریای ِ دل ِ یه موجیه ... !
گه گاهی که موج جنگ میگیره و با صدای الله اکبر اون دست های زبر و لطیفش صورتم رو لمس می کنه ...
بدنم رو ...
و جای دستاش گل ِ خون میده ...
گه گاهی که پشت پلکمو سایه ی بنفش میزنه
گه گاهی که گوشه ی لبمو رژ ِ خون میزنه
و گل بنفشه میکاره روی تمام بدنم 1
آرایش میکنه کل ِ تنم رو ...
منتهی
آرایش من خیلی فرق داره ها ...
با آرایش خیلی ها ... !
بعدشم که آرووم میشه
شروع می کنه به خود خوری و خود زنی
که موج ِ من چرا تو رو باید غرق کنه ...
من هنوزم تو جبهه ام ...
وقتی که میپرسن ، مردترین مرد زندگیت چند وقت تو جبهه بوده و
میشنون حدود سی سال ...
میزنن زیر خنده ...
ولی واقعیت همینه
...
که مرد ِ من هنوز پشت تیربار میجنگه
که هنوز من مجروح میشم
و
هنوز ...
سنگر همچنان پا برجاست
ــ
1 / کبودی ...
+ نیمه تمام بماند ، این راه ادامه دارد ... !
+ دلنوشت
+ بدون ِ تصویر ...
کلمات کلیدی :