خدا هوای خادماشم داره ...
بسم الله الرحمن الرحیم
اینکه خدا کاری کنه که سر ِ ظهر ، ساعت ِ یک ؛ دلت هوای ِ بیرون زدن بکنه
و
ماشین رو برداری و دوتایی بگردین
اینکه سر ِ ظهر یه کوچه تا خونه فاصله باشه و دلت نخواد برگردی
با اینکه خیلی خسته باشی و دلت هوای دستپخت ِ مامان رو کرده باشه
اینکه از همون فاصله ی چند قدمی دور بزنی و برگردی تا دور ِ آخرم بزنی
اینکه تو اون دور آخر ، اتوموبیلت رو خودت هدایت نکنی
و
نفهمی چجوری سر از جلوی در امامزاده در آوردی
و
اینکه
اینکه از جلوی درش که کمی رفتی ،
بی اختیار برگردی و خانوم ِ چادری ای که جلوی در ایستاده بود رو سوار کنی و تا یه جایی برسونی
اینکه ...
اینکه سر حرف باز بشه و بفهمی اون خانوم ، خادم ِ اونجا بودن
اینکه ...
اینا همش یعنی ؛
خدا هوای خادماشم داره ...
خیلی زیاد ...
ــــــــــــــــــــــــــ
+ خودش براشون وسیله و راننده مامور میکنه و می فرسته ، شده از اون سر ِ شهر ...
خدا ممنونم ...
+ آخر ِ سر ؛ وقت پیاده شدن خودش گفت که به امام زمان (عج) گفتم خودت وسیله رو جور کن که این وقت ِ روز ...
+ از اون سر ِ شهر می کوبیدن میومدن اینجا ، بدون ِ وسیله و فقط دلشون به یه چیزی گرم بود و اونم اینکه حواسشون به خادما هست ...
+ تصویر : خانم فاطمه صفری
+ دلنوشت
التماس دعا
یاعلی .....
کلمات کلیدی :