آی آسمان ؛ کمی آرام تر ... !
بسم الله الرحمن الرحیم
آی آسمان ؛
صدای من را می شنوی ؟!
مرا می بینی ؟!
صورتم را رو به تو گرداندم تا بگویم
چند کلامی با تو حرف دارم
چند دقیقه بیشتر نیست ...
به پای حرف هایم بنشین ولی
حواست باشد
اگر آزارم دهی
اگر بر من خشم گیری و رعد زنی
دانه دانه اشک هایم را گله به مادر (سلام الله علیها ) می کنم ...
که من فرزند ِ زهرایم ...
با خود چه فکر می کنی ؟!
فکر می کنی چون دلت آسمانی است و آبی ، می توانی دل بشکنی ؟!
فکر می کنی چون رنگ ِ نیلی ِ تو بازتاب ِ رنگ ِ دل ِ دریای ِ بی نهایت ِ اقیانوس است ، می توانی رنگ ِ نفس های بابا ی مرا خون کنی ؟!
فکر می کنی چون ابر در دامان خود داری که کسی بر تو خشم می کند ، برش اشک می ریز و بر سرش فریاد ِ رعد سر می دهد ، می توانی اشک دختری را بروی گونه هایش جاری کنی ... ؟!
فکر می کنی چون دمت نسیم و بازدمت تخت ِ روان ِ گلبرگ های گل سرخ در هواست ، می توانی نفس کسی را تنگ کنی ؟!
با خود چه فکر می کنی ؟!
تنها تویی که شب هایت را لالایی ستاره ها صبح می کنند ؟! ماه ِ من این روز ها لالایی نفس نفس هایش ، خس ِ خس ِ آن سینه ای که نمی دانم چطور آن دل ِ دریا درش جای گرفته را ندای شب های ِ تاری ساخته که برای من ...
که برای من دیر صبح می شوند که چقدر این شب طولانیست که ...
که بابا را امشب سرفه ها بیدار نگاه داشتند که کنار ِ ما بنشین که ما ...
آهای آسمان
آرام باش
آرام ...
اهواز جانباز ِ شیمیایی هم دارد ... !
ـــــــــــ
+ گل نرگس ، 22 بهمن ماه سال یک هزار و سیصد و نود سه
+ استفاده با ذکر منبع و صلواتی خالصانه برای خشنودی آقا صاحب الزمان (عج) حلال است !
کلمات کلیدی :