یعنی تا این حد وحشتناکم :| ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پسر
خیلی جوان و با تیپی به قول ِ خودشون امروزی .. !
دور ِ مو ها کامل تراشیده و وسط سیخ که با خطی سفید رنگ شده بود ! لباس هایی به رنگ های کاملا شاد و شور و حالی که قدم به قدم پیدا بود ..
اینکه همه آمده بودیم و ما می خواستیم به تصویر بکشیم که این انقلاب متعلق به همه است ..
- خیلی لطف کردید که آمدید ، برای قدر دانی ازتون اجازه میدین یه عکس بگیریم ؟
منتظر ِ جواب موندم و خواستم مجددا حرفم رو تکرار کنم
متوجه شدم یکیشون شنیده و با دیدن ِ من که دوریبن به دست منتظر ایستادم هی برمیگیره نگاهی میکنه و بعد جلو رو نگاه می کنن
به یکباره با حالت خاصی زدن رو شونه دوسشون انگاری که من میخوام بکشمشون !
- ئه ! ببین ببین ! میخواد عکس بگیره !
بعد همگی برگشتن یه نگاه یواشکی به من کردن و د ِ فرار !
دویدنا !!
ـــــــــــــــــــــــــــ
+ با یه حالتی نگاه کردن و دویدن انگاری من با دوربین اومدم تو بانک که بانکو بزنم و اینا میخواستن وارد بانک بشن و بعد از بیرون دیدن و د ِ فرار :|
+ من هم آرام ایستاده بودم و نگاه می کردم و تو دلم دنبال ِ حل ِ این معادله که من وحشتناک بودم یا دوربین :| ؟!
+ تصویر : اون چهار نفر نیستند ؛ گل نرگس 22 بهمن ماه 1393
کلمات کلیدی :