سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمعکار در بند خوارى گرفتار است . [نهج البلاغه]

گم شده ..

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 93/12/6 12:16 صبح

هو المجیب

 

شده ام به سان ِ کودکی که در میان ِ هیاهو ی حرم ؛

مادرش را گم کرده ...

می داند در وادی ِ ایمن است 

ولی تمام ِ وجودش لبریز ِ ترس است !

به دنبال ِ او دامان ِ هر زنی را می کشد 

و با اشک و صدایی لرزان و امید ،

مادرش را صدا می کند 

و هر بار که چهره ای جز چهره ی او می بیند ،

دلش بیشتر می لرزد ... 

آقای ِ مهربانی ها هم آرام نگاهش می کند ...

با لبخند ... ! 

اما براستی من در این آستان ِ متبرکه چه گم کرده ام که این چنین دامان ِ هر کسی را می کشم که شاید گمشده ی من باشد ... ؟!

هر چه بیشتر می گردم ، بیشتر گم می شوم ، بیشتر گم می کنم ...

سرگردان ،

حیران ،

پریشان ...

در سکوت ِ آشفتگی ها ...

 

بیشتر می لرزم 

مرا اینجا ... 

 

 

ـــــــــــــ

+ گم می کنی تا خودت را پیدا کنی ... آمدی پیش ِ ضریح ِ آقا (علیه السلام) که از خودش بخواهی ، مادرت را با چشمان ِ مرطوبش ، سر به دامان ِ زهرا (سلام الله علیها) گذاشته می بینی ... !

یک دنیا حرف ... 

+ به نزد ِ ما برگرد ...

+ دلنوشت 3 . 12 . 1393 ( بردن ِ نام ِ جایی که از آن این متن را برداشته اید ، گمان نکنم بهای سنگینی باشد در قبال عمر و احساس ِ نویسنده ! ... استفاده با ذکر منبع ) 

+ تصویر : جناب محمد عقیلی

+ عیدتون مبارک ... ان شاءالله عیدی های مخصوص ...

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر