داوود در دعاهای خود می گفت : «بارالها !من دوستی تو و دوستی آن که دوستت دارد و کرداری که مرا به دوستی ات می رساند، از تو درخواست می کنم . بارالها !دوستی ات را نزدم محبوب تر از خودم، خانواده ام و آب خُنکْ قرار ده» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

اینجا دعوت نامه ها را کس ِ دیگری امضا می کند ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/15 1:54 صبح

به نام خدای دل شکستگان ... 

 

امروز بعد از ظهر وقتی که داشتم کوله بار ِ عشق و امیدم رو زیر و رو می کردم

وقتی داشتم نگاه می کردم به تموم خواسته هام ، 

به این آینده ای که میخوام بسازمش ولو به کوتاهی ِ یک سالی به اندازه یک چشم بهم زدن ِ 

امشب وقتی داشتم آماده می شدم که برم در ِ خونه ی خدا رو بزنم

و منم دستم رو با دست های دیگه بالا ببرم و بلند کنم و اغثنی سر بدم و یا الله و یارحمن بگم تا ملائک وقتی ستاره باروون می کنن مجلس رو

یه ستاره هم بیاد و آرووم بشینه تو دامن ِ من ...

یه ملکی بیاد ، اون ستاره رو آرووم بیاره تحویل ِ دل ِ من بده ...

دلی که دست هاش باز ِ تا بگیره 

دلی که امشب میره تا فقط به خدا بگه ؛

خدایا ...

من تقنطوا من رحمه الله نیستم ...

خدایا من هنوزم بهت امید دارم

امید دارم که اومدم خواسته هامو بگم ، 

امید دارم که امشب ...

خدایا من هنوز امید دارم که اومدم ازت بخوام

خواسته هامو طلب کنم ...

امید اینجا هنوز نمرده 

و این یعنی من زنده ام ...

قلبم هنوز در تکاپوی تپیدنه ...

امشب می خواستم 

گریه های پنهانیم رو از عالم الغیب و الشهاده مخفی کنم

اون که دیده و میبینه

ولی می خواستم بیشتر از این نبینه ...

لااقل من در اون فکری که مجاب نمیشه ، فکر کنم ندیده

می خواستم برم در ِ خونش و فقط بخندم و بگم دیدی ؟!

خدایا دیدی من خوبم ؟! دیدی زندگی خوبه ؟! دیدی همه چیز خوب ِ ... ؟! 

امشب ... 

امشب وقتی داشتم کوله بارم رو جمع می کردم

وقتی داشتم لیست ِ التماس دعایی هام رو آرووم گوشه ی ذهنم نسخه برداری می کردم

وقتی داشتم تموم ِ اونایی که هنوز امید دارند به آینده ، چون تو خدایی رو گوشه ی دلم می نوشتم ...

وقتی داشتم ...

امشب 

وقتی داشتم خودم رو آماده ی شبی به بلندای ِ یلدای عاشقان می کردم 

دلم یکهو شکست ...

قبلش آرووم آرووم صدای ترک خوردنش به گوشم می رسید اما

یکهو بغضش شکست

یکباره طاقتش طاق شد ...

امشب هم قسمت نبود در کنارشون قرآن به سر بگیرم

امشب هم قسمت نبود رمز ِ عملیات ِ شب رو داشته باشم 

راهم بدن تو گردانشون ...

تو فکرم تمام ِ راه رو پیاده طی کردم 

خونی و خاکی شدم

تمام راه رو اشک ریختم

بدون اینکه حتی یک آشنا من رو ببینه

نیمه شب 

تو خیابون

بدون اینکه اصلا کسی من رو ببینه

به دور هر آنچه تظاهر و خودنمایی و ریا بود ...

دوست داشتم من ؛

امشب 

تنهای تنهای تنها

باشم و 

شهدا هم ...

نشد خدایا ...

نشد ...

امشب می خواستم کوله بار ِ سال ِ قبلم را تحویلشان دهم تا پادرمیانی کنند

تا امام ِ عصر (عج) به برکت حضورشان بگوید ، پارسال را خراب کردی ؟! اشکال ندارد ... واسطه داری ، پارتی داری ... برو ببینم این سال را چه می کنی و مُهر زند بر سناریو ی این سرنوشت ِ مقدر که من بازیگر آنم ... تا ببیند چطور بازی می کنم ، چطور قراردادم را با حقوق ِ بهشت به سلامت انجام می دهم و نمی زنم زیرش

نشود مثل آن روزی که یک نگاهی بکند و سری تکان دهد و همان چند ثانیه جهنمی بسازد برایم به وسعت ِ یک عمر

امشب می خواستم خواسته هایم را خودم در دست بگیرم و تا جایی ببرم که از آنجا تا به آسمان راه نزدیک است ...

که از آنجا تا به آسمان راهی نیست ، آنجا راهروی آسمانیانی است که زمین نتوانست زمینگیرشان کند ... 

می خواستم ...

نشد ...

دلم آنجاست 

تنم اینجا ...

حکم ِ این نماز چیست ؟!

شکسته است نماز ِ دلی که فرسخ ها آن طرف تر در فکه و مجنون نماز می خواند

یا کامل ؟!

روزه اش چطور ؟!

روزه بگویم یا اعتصاب ِ غذا ...

قهر ِ با خدا ...

آمده ام امشب 

شما آشتی ام دهید

دلم آمد که بگوید صاحب بی معرفتی دارد

با صاحبم قهر است ، آمدم شما پادرمیانی کنید

آشتیش دهید ...

دلم آنجا 

تنم اینجا ...

تا ببینیم کدام یک آن یکی را می کشد سمتش ...

بنا بر این بود که امشب

هر طوری شده خودم را قاطی ِ گردانشان کنم

اما

مگر دست ِ من است ؟!

ـــ
+ دلنوشت

+ التماس دعا ، زیاد ...

+ دعوت نامه های آسمان را می گیرند و بعد راهمان می دهد ، امشب می خواستم با شهید ِ گمنامی بروم تا به احترام او مرا هم راه دهند . مگر رئیس جمهور سر زده می رود به همایشی از او و همراهیانش دعوت نامه می خواهند ؟! 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر