سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس به شخصی مسأله ای بیاموزد، مالکش می گردد . گفته شد : آیا وی را خرید و فروش هم می کند؟ فرمود : نه، بلکه امر و نهیش می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

زنده به گور کردن ِ مدرن ... ! ( داستان کوتاه )

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/5/7 3:20 عصر

هو الرحمن الرحیم 

 

همان روزی که در روستا آن زن ِ بچه به بغل را آن پرستار هل داد و به زمین پرت شد که فقط یک دکتر داریم و او حالا جایی است و نمی تواند بچه ی تو را ببیند ، 

همان روزی که چشم های آن زن که اقیانوس نگرانی درش موج میزد و با هر نفس ِ فرزند یک اشک می شد ،

همان روزی که با هر تپش جان ِ آن مادر به بیرون می پرید که پسر کوچکش در حال احتضار بود و کاری جز گریه از دست های ناتوان ِ پینه بسته ی او بر نمی آمد ،

همان روز در مقابل نفس های آن پرستار سنگ دل و بی رحم  با خودم عهد کردم

همان روز با خودم پیمان بستم و عزم را جزم کردم 

من باید پزشک شوم و به مردم روستایی خدمت کنم

اما همین امروز که بابا می گوید دختر نباید بیشتر از پنج کلاس سواد داشته باشد 

گویی دو بال مرا بریده اند و مرا که تعلق به آسمان داشته ام بر زمین زنجیر کرده اند

آری 

امروز هم دختر ها را زنده به گور می کنند که این فقط مختص جاهلیت ِ صد سال پیش و پانصد سال پیش و هزار سال پیش ِ عربستان نبوده و نیست 

امروز مرا ، عشق مرا ، پرنده ی آرزو های مرا این چنان میان آغوش خاک آرام دادند و نفس هایش را که تقلای کمی هوا می کرد با خاک پر کرده اند ، 

ولی من همچنان رویای پرواز در سر خواهم داشت

و حتی بدون بال برایش خواهم جنگید ...

من روزی پزشکی خواهم شد در خدمت مردم روستایی 

و اگر نشود ، تقدیر را خودم ؛ 

خودم قلم به دست می گیرم و در تقدیرم می نویسم

پر ِ پرواز ِ بچه هایم شدن ... 

آنان را می پرانم

تا اوج آرزو ها

تا ... 

ــــ

خط خطی ( در اینکه این نوشته ها از دل و ذهن آشفته حالی بر آمده شکی نیست اما استفاده بدون ذکر نام گل نرگس شرعا و قانونا مجاز نمی باشد ) 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر