دلتان سوخت ؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
- باید منو وبلاگ نویس کنی !
و او هیچ وقت نمی دانست آدم ها ذاتا وبلاگ نویس هسنتد ، همه شان مادر زادی وبلاگ نویسند و فقط خبر ندارند
کمی که بزرگتر می شوند و با خبر می شوند کنار آمدن ِ با آن برایشان مشکل است و جای انداختن خودشان در آغوش ترس ، خود را میان واژه هایی که بی صدا خفه می کنند رها می کنند و این می شود که علت بسیاری مرگ ها سرطان می شود ! تعجب نکنید که غده های سرطانی همان بغض های فرو خورده اند ... یعنی می شود گفت یک جور هایی وبلاگ نویسی کمک به سلامت جامعه هم می کند و خطر ابتلا به سرطان را تا حد زیادی دور می کند در این دورانی که حتی کسی نیست به او بگویید حالتان بد است و دارید از حال می روید ، شما را به بیمارستان برساند ! فلذا بسیاری فید ها مشاهده شده که با دعا صاحب و اقوام فید را حفظ نموده از روز ِ اول سالم تر تحویل داده ایم !! بک جور هایی می شود گفت نیمه ی گم شده ی آدم ها وبلاگشان است ! همدیگر را گم کرده اند و میدانند هر دو که کجا هستند اما می ترسند با یکدیگر روبرو شوند ، یک جور هایی وبلاگ نویسی پیدا شدن آن نیمه ی گمشده و با آن به تکامل رسیدن است ، البته ما در تمام این ها جنبه ی مثبت را می گیریم که چه بسا وبلاگ هایی که از عرش اعلا به فرش کشیده اند ، یک شبه !
اینجا ما در پارسی بلاگ یک خانواده ایم ، از شادی هم خوشحالیم و از غم هم ، ناراحت ؛ امن یجیب می خوانیم تا به حق ِ دل ِ شکسته مان پاسخ دهد خدا به آن همسایه ای که حالا دلش شکسته و اشک می ریزد ... اینجا ما یکی هستیم و یکی می مانیم ... خلاصه اش خواستم بگویم دلتان بسوزد که هنوز تنهایید و جایی را ندارید تا بشود برگ برگ احساستان !!!
ــ
+ هرکس چیزی دارد که از آن بنویسد ، پس بهانه نیاورید لطفا چون اگر نباشد یعنی شما مرده اید و تازه مرده هم که باشید کلی مطلب از بزرخ هست برای گفتن !!
+ اصولا از آنجایی که قوه ی تخیل بسی بالاست داشتم به روزی فکر می کردم که این متن بشود سر در پارسی بلاگ !! بد هم نیست پیشنهادی بدهیم خدمت آقای فخری ، نظر شما چیست ؟! :)
+ دلنوشت ( استفاده بدون ذکر نام گل نرگس شرعا و قانونا مشکل دارد)
کلمات کلیدی :