سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست شدن دوستان ، غربت است . [نهج البلاغه]

شادی در اغوش درد

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/5/25 12:18 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حالا اینجا ،  ساعت دو صفر عاشقی به وقت ِ عاشق ها و اذان می دهند میان گنبد و گل دسته ی ستاره و ماه و خورشید رفته کمی آن طرف تر تا غسل کند ، غسل ِ زیارت ِ تو ... 

اینجا اذانی است به افق ِ عشاق که الفبایش هجی ِ آرام کلمات عشق است ... اینجا میان ِ تار ، تار ِ چادر ِ مشکی ِ شهر ، ستاره گل می کند و آفتابگردان سر به زیر می اندازد و لاله ز نجابت سرخ می شود ...

اینجا حالا شده است دقیقا بیست و پنجم ِ مرداد ماه ِ سال یک هزار و سیصد و نود و چهار 

همین دیروز هایی که به سادگی و تندی پلک زدنی از مقابل چشم گذشتند و این زندگی که با هر خنده ات می تپید در میان ِ رگ های دنیای من و دنیای من رنگ ِ خون می گرفت و قرمز می شد رنگ ِ عشق حالا دارند مقابل چشمان ِ من رژه می روند ... دلم می خواهد ثانیه ها را دو دستی بگیرم و هُلشان دهم و سر بخورند به سراشیبی ِ مرگ ! که چقدر این زمان کند می گذرد ؛ کعبه سینه اش شکافته شد و شرح صدر به او دادند ز برکت قدوم ِ مولا و ما ارج نهادیم به احترام ِ بزرگ پدرمان ، مرد ترینان ِ زندگیمان را گرچه با جوراب ! ولی از دل برایشان هدیه کردیم که از شما چه پنهان جوراب هم دیگر به ارزانی ِ قدیم نیست و در نوع خود هدیه است بسی ارزشمند ! کمی قبل تر حوض ِ کوثر به میان ِ ی زمین راه کشیده بود و از  فردوس برین تحفه ای خدا با دستان ِ خودش در میان ِ آب رها کرد و موسایی آمد و به دست ِ آقای مهربانی ها ( ص )  از نهر ِ عسلی که مروارید ، ریگ غلتان او بود به آغوش کشیده شد ... و از آسمان ِ ملائک شور و سرور می بارید و زمین به گونه اش گل سرخ بارید و ما حالا این سالروز را گرامی میداریم و می بوسیم دستانی را که بهشت را به زیر ِ پایشان گذاشتند تا مرا در آغوش بکشد و بهشت به زیر قامت ِ رشید ِ خمیدشان زانو زد و هدیه ای هرچند کوجک و ناقابل با دل می گیریم و عطر ِ محبت به آن می دمیم و می سپاریمش به دست ِ گرم ِ نسیم ِ زندگیمان ... و عجیب دلمان آرام می گیرد و چه آرامشی به پاست میان هجوم واژه ها 

زندگی خلاصه است در این شادی ها ، در این تکاپو های شیرینی که در عشق شناورند ، در این شور ، در این هول و ولا در این ... زندگی ساده است ، صمیمی به طراوت یک لبخند اما حالا ، حالا که فاطمه ای آمده به این دنیا که قرار بود بی حرم نباشد ، حالا که فاطمه ای گمشده ، پیدا شده و اینجاست ، حالا که فاطمه ای خواهرانه سرود ، قافیه ی عشق را ... حالا اینجا من در دنیای غم غرقم ؛ حالا اینجا من درست نشسته ام مقابل آینه ای که مدت ها از دیدن ِ خودم در آن واهمه داشته ام و دارم به خودم می گویم ؛ روزت مبارک ! و چقدر این تنهایی آدم را می خورد و جان و تن ِ آدمیت را ... گمانم بوی ِ حلوایی به مشام می رسد ! اینجا کسی مرده است ... ! احساسش ، روحش ، خودش ... 

آه که چقدر دل تنگ شده ام برای روز ِ دختر 

و

یک دخترانه ...

بدون اشک 

ترجیحا 

ـــــــــــــ

+ عیدمون ، عیدتون ، عیدشون ، روزمون ، روزتون ، روزشون مبارک :| !

+ خط خطی ( در اینکه این نوشته ها بر آمده از یک ذهن زیادی فعال است شک نکنید اما استفاده از آن ها فقط و فقط با ذکر نام گل نرگس شرعا و قانونا مجاز می باشد ! اگر به وجود خدایی آن بالا ایمان دارید ) 

هیییع !




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر