روز ِ دختر :(
بسم الله الرحمن الرحیم
با شور و شوق تمام سربالایی را بالا آمدم ، چادرم به جانم بسته بود و دختر هایی که جانشان در خیابان بود !
و چقدر مرد هایی که غیرت را فروخته بودند به گند کشیدن به جان این عشق که به نام این عشق کمر ِ نامزدشان ( خوشبینانه میبینیم ! ) را گرفته بودند و رژه می رفتند و چقدر دختر ِ ...
بگذریم
خلاصه در طول راه اعصابمان حسابی در هم ریخت !
رفتیم و خودمان با خودمان جشن گرفتیم و ذرت با سس سیب خوردیم و در نهایت یک انگشتر خودمان برای خودمان خریدیم
وقتی که هیچ کس ،
اینجا حواسش به ما نیست ... !
ــ
+ انگشترم رو خیلی دوست دارم و خوشحالم ولی از اون طرف غم داره وجودمو میخوره ! هیییع تنهایی ... !
کلمات کلیدی :