سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ بنده ای در پی دانش جویی نعلین به پا نکرد و کفش نپوشید و جامه برتن ننمود، جز آنکه خداوند گناهانش را در همان درگاه خانه اش آمرزید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

دلم کمی \ تمام شدن \ می خواهد

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/6/6 12:56 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شرم می کند نام ِ تو را ببرم و رحمان رحیم صدایت کنم در حالی که آمده ام تا ...

خدایا ، این روحی که از جان ِ خودت در جان ِ من دمیده ای تو را طلب می کند ... بهانه می گیرد و می گوید تو را میخواهد

چگونه آرامش کنم مادامی که خودت گفتی انا لله و انا الیه راجعون و حالا داری مرا پس میزنی ...

مگر در مرام ِ خدایی تو بود که طفلی بی پناه را  میان آغوش ِ گرمت پناه ندهی و او را در کوچه پس کوچه های این دنیای بی رحم سرگردانش کنی ... ؟!

مگر بازگشت ها بسوی تو نیست ؟! پس چرا تمام راه های مرا برگردانده ای و منتهی کرده ای به این ...

خدایا

میدانم اگر بروم مادرم در تنهایی های خودش جان می دهد ، مادرم بهشت زیر پایش را رها می کند تا بیاید و کمی آرام در کنار من بنشیند  و با همان صدای آرامبخشش بگوید : چایی رو دختر آدم بیاره میچسبه ها .. .! و من بدوم تا عشق را بچسبانم به جانش و لبخندی را بخرم از میان صورت ِ نقش کشیده ی ِ ملائک ... و من آرام خودم را جا کنم در میان ِ دستهای به وسعت ِ آسمانش و خودم را جا دهم میان ِ این آسمان و ابر گونه ببارم و ببارم و ببارم و او هم غوغا کند با دست هایش میان ِ گیسوان بهم ریخته ی من ... : دختر که نباید موهاش اینقدر ژولیده باشه ! و خودش بیاید و آرام شانه زند و ببافد و ببافد و ببفافد ، رشته ای به وسعت ِ عشق ...

و من هم آرام بخوابم میان ِ دستانش و او غوغا کند در خواب ِ من که چه رویا که نبینم از همان لبخند ِ شیرین ... 

خدایا

می دانم مرا تنها برای خودت نیافریده ای که ما بنده ها هم برای همدیگر آفریده شده ایم و اگر من بیایم ...

خدایا

تمام این ها را می دانم

اما ... 

میدانم خواهرم می شکند

برادرم در میان ِ غرور مردانه اش جان می دهد

پدرم را رمقی نمی ماند تا دست گیرد از یک یاعلی و بلند شود ، از همان علی می خواهد که او هم به پیش من بیاید 

میدانم

تمام این ها را می دانم

می دانم این بار اگر طه پرسید خاله کجاست جوابی جز اشک و آه نمی بیند

می دانم این بار اگر گوشیم زنگ خورد پاسخی جز زبان ِ لال شده نمی ماند

می دانم این بار اگر زهرا پیامک زد " دیوونه کجایی " همانطور پیامش ناخوانا می ماند

می دانم فاطمه باور نخواهد کرد 

علی را امیدی نمی ماند که باز هم این دوره ی شیمی درمانی لعنتی را تمام کند

محمد آشکارا گریه می کند

و مهدی

و اما مهدی ...

به دعوا هایمان می خندد و آرام اشک می ریزد و من ..

و من که شاهد تمام ِ این ها هستم آرام جان می دهم در خودم

بار ها 

بار ها و بار ها 

می دانم

همه چیز را می دانم

اما خدا

مگر ز خدایی تو چیزی کم می شود مرا حاجت روا کنی ؟!

خدا خسته شده ام ... 

دلم کمی تمام شدن می خواهد

کمی مردن ...

اصلا خدا چرا هر بار مرا تا پای مرگ میبری و اطرافیانم را تا پای جنون و هر بار هم خنده ای می کنی و می گویی ؛ فقط خواستم عطر تن ِ مرگ به جانت بماند

خدایا میدانم مرگ ترس دارد ، اما به خودت قسم این زندگی برای من ترسناک تر است ...

اینجایی که باید اشک های مادر را دید و خنده کرد در حالی که بغض تا گلو بالا آمده و بعد رفت گوشه ی مسجد و یک دل سیر هق هق کرد و بعد دوباره همان خنده و همان سناریوی تکراری

اینجایی که علی ساعت ِ دوازده شب حالش بد می شود و به من نمی گویند و بعدا می فهمم که او در آی سی یو بیهوش است ...

اینجایی که بابا خم می شود 

محسن را میبینم

زهرا را 

فاطمه را

محمد را

مهدی را

علیرضا را

من اینجا همه را میبینم و ..

نکند مرا آفریده ای تا بشوم الهه ی صبر و آرامشان کنم

به خدا خودم دارم میمیرم

سخت است ، به عظمت خودتت سخت است درد ِ جان ِ این همه آدم را حبس کنی در سینه ات و آنقدر مسخره بازی در بیاوری تا خنده ای لحظه ای به جانشان بنشیند و بعد بیایی و آرام یک گوشه یغض کنی و بباری و بباری و بباری

خدایا

مگر نگفته ای ملکی داری که تعداد ِ قطره های باران را حسابدار است

از او بپرس

ببین من چقدر دریا باریده ام تا اکنون می توانم با زانو های لرزان سر راست کنم و خنده کنم

از همان خنده های تکراری ..

که کسی شک نکند

به آنکه مصنوعی است

و بخندد

به امید ِ خنده ی من ...

خدایا

حداقل مرا نمیبری

چند روزی مرخصی برایم رد کن

بگذار میان ِ مرگ و زندگی دست و پا بزنم

و آرام بگیرند چشم هایم

از این طوفان های شبانه ...

و آرام گوشه ای

در اغمای خودم

...

خدایا

زندگی ِ اینجا

درو کردن ِ عشق است

درو کردن ِ امید

درو کزدن ِ ...

می دانم سخت است

اما 

نمی کشم 

خدایا

دلم کمی تمام شدن می خواهد

از همان هایی که دیگر نمی فهمی چه شد .. !

فقط کمی

تمام شدن .. !

ـــــــــــــ
+ دلنوشت ( استفاده فقط و فقط با ذکر نام گل نرگس ) 

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر