زندگی کردن
هوالرحمن الرحیم
امروز بعد از مدت ها
صبح ِ زود از خواب بیدار شدم ...
نشستم پای حرف های گنشجک ها ...
یک لیوان قهوه ی گرم و یک پنجره و دنیایی دل تنگی ...
امروز بعد از مدت ها
صبحانه خوردم
امروز بعد مدت ها **زندگی **کردم ...
بعد ِ مدت ها ، نشستم و یک فیلم دیدم ...
اینکه می گویم فیلم دیدم ، خیلی حس ِ خوبی برایم داشت . حتی اگر اعتراف کنم فیلمش را دوست نداشتم !
اما همین که می گویم فیلم دیدم خودش یک حس ِ غیر قابل وصف است . مدت ها بود که فیلم ندیده بودم ...
مدت ها بود که فقط ادای فیلم دیدن در می آوردم ، خودم را روی صندلی قفل می کردم و به بهانه ی فیلم دیدن ، در افکار ِ خودم غرق می شدم ؛
مدت ها بود تمام مدت فیلم نگاهم خیره به صفحه ی تلویزیون بود اما دلم جای دیگری ...
مدت ها بود که صد و بیست دقیقه ی فیلم را آسوده بودم از طعنه های دیگران و اشک پشت اشک ... !
به بهانه ی دیدن فیلم ، ساکت می شدند و تازه غوغا ی درون من آغاز می شد
مدت ها بود که از اتاقم بیرون نیامده بودم
مدت ها بود به میل خودم و بدون اصرار دیگران مقابل این صفحه ی شیشه ای نشسته بودم
مدت ها بود ...
امروز ...
فقط حیف که کوتاه بود ...
باز هم هجوم حرف های ناگفته و دل شکستگی رهایم نکرد !
_____________
+ زیاد اهل ِ تلویزیون نیستم و فیلمی نبود که آن را دوست داشته باشم اما در میان ؛ در میان این چند سالی که از زندگی کردن به دور بودم
فقط دو فیلم بود که به آن ها عشق بورزم , عشق ورزیدن را به من یاد دهند ...
با آن ها گریه کردم , خندیدم ... خلاصه اش کنم زندگی کردم ... !
شیار 143 و روز های زندگی ...
+ اگه احساس م?کن?د خ?ل? تنها هست?د... هم?ن ا?ن چراغها? خونه رو
خاموش کن?د ...
جلو? مبل بش?ن?د و ?ه ف?لم ترسناک بذار?د ...
بعدش
فکر م?کن?د ?ک? کنارتونه یکی تو آشپزخونه اس ی چندنفری هم تو حیاطن !!
کلا از تنهایی درمیاید : ))
+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :