حال ما خوب است ! تو باور مکن !
هو الرحمن الرحیم
اینکه این روز ها ؛ خودم را آنقدر سرگرم کرده ام که موهایم کِز خورده و از شدت حرارت سوخته اند ، حتی آثار سوختگی درجه ی دو بر سر و صورتم نیز قابل مشاهده است ، یعنی بیش از پیش دارم عذاب می کشم .
و در تقلای بیرون کشیدن خود از این جهنم ، درست شبیه ِ آن زنی که در سال های دور ِ نزدیک ِ قبل از انقلاب مقابل ِ همسر ِ روحانیش ؛ محبوب ترینش ، بهترینش ، همسری که زمانی که او را همه پس زدند با دل و جان پذیرفت ، دارد شکنجه می شود و حواسش جمع ِ جمع است تا مبادا یک " آخ " حتا ! از دهان خارج شود تا دل ِ محکم بنا شده ی او بلرزد ... مبادا .. مبادا چادرش بلغزد ، مبادا ...
درست شبیه همان زن ، دارم سخت ترین شکنجه ها را تحمل می کنم و دریغ از توانایی گفتن ِ یک آخ ! و به چنگ و دندان گرفته ام وجود ِ خویش را ! درست شبیه همان زن ، نشسته ام و به روز های مبهم آینده فکر می کنم تا شاید این سرگرمی ، درد ضربه ها را کمتر کند اما حواست که پرت باشد ، نمی دانی ، فقط فکر می کنی بهتر است اما ضربه ها غافلگیر کننده تر خواهند بود ... نمی دانم ... ! شاید هم واقعا این غافلگیری باعث ِ کاهش درد شود ! نمی دانم اما ...
نشسته ام و به روز های مبهم آینده فکر می کنم ، گذشته را که باخته ام و در حال ترس ِ آینده ای مبهم که پیش روست ...
اینکه من منتظر تلنگری هستم تا ساعت ها و ساعت ها گریه کنم ، بدون وقفه حتا ! و اینکه درست نمی دانم چرا و برای چه دارم اشک می ریزم ! آن هم با این شدت !
اینکه شب ها ...
همه ای ها نشان از نازک شدن ِ این پوست کلفت دارد !
حساس شده ام !
حال ِ دلم این روز ها مزخرف است ، درست شبیه خودم !
ـــــــــــــ
+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :