مرا چه شده ؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
برداشت اول
پنج شنبه ، هفت صبح
به نسبت آن ساعت ، جایگاه کمی شلوغ به نظر می رسید ، بنا شد تا به شخصه پیاده شده ، بنزین بزنم .
اشاره کردند از نازل موتور سیکلت ها بزنم ، پیاده شدم ، همیشه چهل و پنج لیتر گنجایشش بود .
اصلا نفهمیدم چه شد که با صدای مسئول جایگاه به خودم آمدم ، فحش هایی که همچنان سرازیر می شد و اصلا نفهمیدم کی ، تمام چادر و کفش و لباس هایم خیس ِ بنرین شد !
آمدم بروم کارت بکشم که روی همان بنزین هایی که خودم ریخته بودم ، لیز خوردم و ...
بلند شدم ، مجدد آمدم بروم که باز هم از روی همان بنزین هایی که یکبار از رویشان لیز خورده بودم و کار ِ خودم بود ، لیز خوردم و نقش ِ زمین شدم ... !
مسئول جایگاه با غضب نگاهم می کرد :
- بده من کارتتو !
برداشت دوم
جمعه ، شش بعد از ظهر
بوی سوختنی فضا را پر کرده بود
آمدم تا زیر ِ گاز را خاموش کنم ، در ظرف دستم را سوزاند
آمدم تا با دستمال بگیرمش ،
اصلا نفهمیدم چه شد که آتش تا بالا زبانه کشید !
برداشت سوم
شنبه ، نه صبح
همزمان با حرفهای استاد جزوه بر میداشتم ، چند دقیقه ای مکث کردم ،
واقعا نمی دانستم حرف "ز" در نوشتن "از" در مقابل "الف" نوشته می شود یا پشت آن !!!
برداشت چهارم
یک شنبه ، دوازده ظهر
با شدت به در شیشه ای خوردم و سریعا برگشتم و رو به در عذر خواهی کردم ! آن هم با ضمیمه ی حرکات شرمندگی ِ دست !!!
برداشت پنجم
دوشنبه ، سه ی بعد از ظهر
عادت دارم ابتدای یادداشت هایم "هوالرحمن" را بنویسم ،
اسمم را پرسیدند ،
گفتم و بعد که آمدم بنویسم
نوشتم
هو الـ"اسمم !!"
برداشت ششم
برداشت هفتم
برداشت هشتم
...
و این برداشت ها تا همین امروز ادامه داشتند .
می بینید ؟
هرکدام از این ها می توانستند به تنهایی یک داستان شیرین ِ طنز ِ زیبا باشند ؛
شاید برای شما بودند اما برای من تلخ ترین ، غم انگیز های دنیا هستند .
معلوم نیست فکر ِ من در کدام ویرانه ای مانده و بر سر کدام قبر زار می زند ؟!
معلوم نیست چه شده ؟!
چرا ... ؟!
ــــــــــــــــ
+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :