آن که میانه‏روى گزید ، درویش نگردید . [نهج البلاغه]

مرا چه شده ؟!

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/9/23 7:38 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

برداشت اول 

 

پنج شنبه ، هفت صبح

به نسبت آن ساعت ، جایگاه کمی شلوغ به نظر می رسید ، بنا شد تا به شخصه پیاده شده ،‌ بنزین بزنم . 

اشاره کردند از نازل موتور سیکلت ها بزنم ، پیاده شدم ، همیشه چهل و پنج لیتر گنجایشش بود . 

اصلا نفهمیدم چه شد که با صدای مسئول جایگاه به خودم آمدم ، فحش هایی که همچنان سرازیر می شد و اصلا نفهمیدم کی ، تمام چادر و کفش و لباس هایم خیس ِ بنرین شد !

آمدم بروم کارت بکشم که روی همان بنزین هایی که خودم ریخته بودم ، لیز خوردم و ... 

بلند شدم ، مجدد آمدم بروم که باز هم از روی همان بنزین هایی که یکبار از رویشان لیز خورده بودم و کار ِ خودم بود ، لیز خوردم و نقش ِ زمین شدم ... !

مسئول جایگاه با غضب نگاهم می کرد : 

- بده من کارتتو !

 

 

برداشت دوم

 

جمعه ، شش بعد از ظهر

 

بوی سوختنی فضا را پر کرده بود

آمدم تا زیر ِ گاز را خاموش کنم ، در  ظرف دستم را سوزاند

آمدم تا با دستمال بگیرمش ، 

اصلا نفهمیدم چه شد که آتش تا بالا زبانه کشید !

 

 

برداشت سوم

 

شنبه ، نه صبح

 

همزمان با حرفهای استاد جزوه بر میداشتم ، چند دقیقه ای مکث کردم ، 

واقعا نمی دانستم حرف "ز" در نوشتن "از" در مقابل "الف" نوشته می شود یا پشت آن !!!

 

 

برداشت چهارم 

 

یک شنبه  ، دوازده ظهر

 

با شدت به در شیشه ای خوردم و سریعا برگشتم و رو به در عذر خواهی کردم ! آن هم با ضمیمه ی حرکات شرمندگی ِ دست !!!

 

 

برداشت پنجم

 

دوشنبه ، سه ی بعد از ظهر

 

عادت دارم ابتدای یادداشت هایم "هوالرحمن" را بنویسم ، 

اسمم را پرسیدند ، 

گفتم و بعد که آمدم بنویسم

نوشتم 

هو الـ"اسمم !!"

 

 

برداشت ششم

برداشت هفتم

برداشت هشتم 

...

و این برداشت ها تا همین امروز ادامه داشتند .

می بینید ؟

هرکدام از این ها می توانستند به تنهایی یک داستان شیرین ِ طنز ِ زیبا باشند ؛

شاید برای شما بودند اما برای من تلخ ترین ، غم انگیز های دنیا هستند .

معلوم نیست فکر ِ من در کدام ویرانه ای مانده و بر سر کدام قبر زار می زند ؟! 

معلوم نیست چه شده ؟!

چرا ... ؟!

 

ــــــــــــــــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 

 

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر