دل ِ شکسته ، عجیب خریداری دارد !
بسم الله الرحمن الرحیم
نشسته ام گوشه ای و چادری کشیده ام بر سرم و نیت می کنم ، نمازی می خوانم شکسته ، در صحن ِ بانو ( سلام الله علیها ) قربه الی الله
نشسته می خوانمش ...
که دیگر رمقی در این بدن نمانده و جانی در این تن و نایی بر این پا ...
شکسته می خوانم ، گرچه در شهر ِ خودم هستم
گرچه در خانه ی خودم نشسته ام و تکیه به ستون ِ وسط ِ ایوان داده ام ....
اما دلم در آنجاست ...
میدانی بانو ؟!
اصلا لج کرده ام ... !!!
حالا که مرا نمی خواهی ، خودم می آیم
اصلا می دانی چیست ؟!
مگر دل اصل نیست ؟!
دل ِ من که سفرش کاری بود !!!
جسم جا مانده و او پشت در صحن منتظر ِ اذنی نشسته است ...
خودم را وسط ِ صحن می بینم
روی سنگ های مرمر بوسه می زنم
به ضریح چنگ می اندازم
اشک هایم
میچکد بر دامان ِ مادری
که اینجا فرزندی را گم کرده ...
سال ها پیش
و می داند ،
در آغوش ِ خدا
آن فرزند پیدا شده و حالا اوست
که می آید به شکرانه ی آنکه ، پسرش ...
کودکی از چادرم می گیرد ،
سلام ِ آخر را می دهم ؛
همیشه می آیم حرم ، جیب هایم پر از شکلات است ..
یکی به دستش می دهم
خنده اش ، قند در دل ِ من آب می کند
و دعای خیر ِ مادرش ...
عطر ِ گلاب در سینه ام گل محمدی می رویاند
و همهمه ی فرشتگان
که نقل بر سر ِ خلق می ریزند
و
دامان ِ مادر ( سلام الله علیها ) را که به زیارت آمده اند ، به دعا گرفتند ...
آسمان بر سرم سایه ای افکنده و خورشید و ماه دو گلدسته اش ...
فلک خود به دیدار می آید و بهشت به زانو در می آید به زیر ِ پای پاک بانوی این سرزمین ... !
اینجا خود ،
تکه ای از بهشت است ...
نمیدانم
نمیدانم
شاید
شاید اصلا دیوانه شده ام ... !!
بس معشوق دل ِ مرا خون کرد
خونی که می جوشد و
عجیب ...
خون ِ دل خوردنش
حلال و بس شیرین ...
اما حال که در نمازم و منی که ...
محتاج ِ یک رکعت شمار بس که خم ِ ابروی یار مرا ز تب و تاب انداخته و در شوری دیگر غرق کرده ...
راستی !
نمازم شکسته بود
که این چنین کمر ِ مرا شکست ؟!
دل ِ من که شکسته بود
سر ِ من هم
در مقابل ِ تو ، شکسته
راستی
دل ِ تو را هم شکست
که مرا به دیدار طلب کردی ؟!
ــــــــ
+ از شوق ِ دیدار امشب خواب به چشمانم نمی آیند !
+ نایب الزیاره خواهیم بود
+ دلنوشت
استفاده با ذکر نام گل نرگس
کلمات کلیدی :