خدا بنده هاش رو برای همدیگه هم خلق کرده !
بسم الله الرحمن الرحیم
اشک پشت اشک
تاب ماندن در خانه نبود
چادری بر سر کشیدم و در این هوای سرد با یک لباس نخی راهی ِ بیراهه شدم
هق هقم نگاه مردم را بسمت خود می کشید ...
نگاه های نگرانی که گاه از سر دلسوزی بود و دلی خدایی و گاه از سر ...
می دویدم ،
می خواستم دور و دور تر شوم ، از خودم
فرار کنم از چیزی که هر لحظه همراه من بود ،
هرلحظه نفس هایش مرا سرد و سردتر می کرد و کاش این تن تا جایی سرد می شد که خاکی سردتر در آغوشش می کشید
می گویند خدا علیم است ،
حکیم است و رحیم است ...
گمانم خدا مقدر کرده بود با من تماس بگیرد و صدای گرفته ام را بس که اشک ریخته بودم بشنود ...
نگرانی اش ،
دختری تنها
آن وقت شب
آنقدر با من حرف بزند تا بفهمد کجا هستم ...
بیاید
با خواهرش
کنارم
بنشیند و آرام دست هایم را بگیرد ..
بعد از چهار روز تمام فقط آب خوردن و همان را هم این معده ی لعتنی پس زدن ،
بعد از این چهار روز تمام در این درمانگاه و آن بیمارستان خوابیدن و هرآنچه دارو بود را هم این بدن لعنتی به مسخره گرفتن که عجیب حساس و لوس شده است !
آمد
دستان ِ سرد و کبودم را
بدن لرزانم را گرفت
کشیدم کنار
مرا برد به خانه ی خواهرم
در اتاق
در را بست
لباس ِ زیبایی به تنم کرد ..
لوازم آرایشش را در آورد ، آرایشم کرد ، موهایم را شانه کرد
آرام بستشان
در آغوشم گرفت
تا می توانستم اشک ریختم
به زور آب ِ پرتغالی را که خریده بود در حلقم فرو کرد
جالب بود
حتی آب را هم بدنم پس میزد اما این را نه ...
خیلی هم خوب بود ...
با مایعات شروع کرد ...
گمانم دکترایش را از دانشگاه ِ مهر در کشور ِ عشق گرفته بود
دستم را گرفت
کفش های پاشنه بلند سفیدی از ساکش در آورد
به پایم کرد
و شام
را
..
این یکی را نتوانستم
تهوع به یکباره شدت یافت .. .
آخر میدانی ،
داشت از پیشم می رفت ..
و اینجا من ایمان آوردم
گاهی خدا
بعضی فرشته ها را
خلق می کند
صرفا برای نجات
و در قالبی بالا تر از فرشته
مثلا انسان !
خدایا
حتی پس از پایان ماموریتش
او را از من نگیر
خیلی میترسم خدایا
خیلی ...
ــــــــــــــــ
+ صرفا برای تولد فرشته کوچولوم : )))
+ خانوم عکاسمون :))) عکاس ِ عاشخ : ))) !!! خدا نکنه اینو بخونه :| !!!
+ عکس و متن : گل نرگس
کلمات کلیدی :