حواست به گلت باشد !
هو الرحمن الرحیم
یکم اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود و چهار
عروس با لباس سپید می آید و داماد ، سیاه پوشان ؛
این یعنی دفتر غزل غزل برگ های زندگی مهربانی را آغاز کردی که باید با سیاهی مرکب عشق در آن بنگاری ...
حواست را جمع کن ، این لباس سفید را بناست خدا وارسی کند ، بناست روزی در کنجی خلوت و تاریک ، بناست در خوابگاه ابدی ِ نیستی ای که هست ، خدا برگ برگش ، تار و پودش را بخواند ...
بعد بیاید سراغ تو و آن هنگام است که ببیند با نازکتر از گلش چه کردی ؟! ... با ریحانه اش ... ؟!
آفتاب مردانگی ات بر سرش تابیده و سایبان عشق بر لحظه های خستگی اش بودی ... ؟! ، پای گلدان بهشتی اش آب ریختی ... ؟!
ببینم اصلا روی برگ هایش دست کشیده ای ؟! خاکشان را بگیری ؟! اصلا گذاشتی خاک بگیرد ؟! ... بر سر گلبرگ هایش مهر فروریخته ای ؟! روزنه هایش را با مهر صادق پر کرده ای ؟! ببیند با این حسن یوسف ظریف ...
این ریحانه ای که پای آن لباس سفید را با خونش امضا کرد تا بینهایت بماند و عطر افشانی کند ، چه کرده ای ... ؟! بخواند بند بند تنش را ... ببیند این ریحانه چقدر های های ظرف شسته ، چقدر های های جارو کرده ... چقدر های های ...
می دانی ؟!
بیخود نبود که قدیمی ها می گفتند دختر با لباس سفید می آید و با لباس سفید می رود ... قدیمی ها یک چیزی می دانستند ...
ـــــــــــــــــــــــ
+ دلنوشت ( ذکر نام گل نرگس در هنگام استفاده بهای زیادی نیست در قبال عمر و احساس نویسنده ! استفاده فقط با ذکر نام گل نرگس )
+ عکس : گل نرگس
برای خوش بختیشون دعا کنید
کلمات کلیدی :