ممنون ...
بسم رب ِ الزهرا ...
حالا که فکرش را می کنم و میان این همه واژه ی مبهم می گردم و چیزی پیدا نمی کنم ؛
میان این واژه هایی که جان می گیرند تا جان گیرند !
میان واژه هایی که می خواهند بر این صفحه نگاشته شوند اما نمی توانند
حرفی نمی ماند برایم ...
زیر ِ سایه ی شما
در سالنی که به نام عشقتان بود
گام های استوارم می لرزید
مرا فراخواندید ...
پیش از کاری که نمی دانم اشک چندین نفر را در آورد ...
و ...
گل نرگسی شکوفا شد ...
ممنون ...
کلمات کلیدی :