سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیرى را که آتش دوزخ در پى بود خیر نتوان به حساب آورد ، و شرّى را که پس آن بهشت بود ، شرّ نتوان وصف کرد . هر نعمتى جز بهشت خوارست ، و هر بلایى جز آتش دوزخ عافیت به شمار . [نهج البلاغه]

م ا د ر

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/1/10 1:0 صبح

هو الرحمن الرحیم

 

گر  زنی را دیدی ، تنها چیزی که ندیده ای آن زن است !

در دو چشم ِ دریایی اش ، کودکانی که می دوند و طناب بازی می کنند که ز جان او برآمده اند ، خون او را ، شیره ی جانش را مکیده اند . شوق می پراکنند ...

بینی ِ کوچکش مردی آرام گرفته که نفس های این زن به نام اوست و در لب های ملیحش ، زندگی می دود و واژه واژه حرف هایی که در فضا ، صوت می شوند ، قطره قطره روحی است که خدا ز ذات مقدس خویش به گلدان گل سرخ زندگی نفخ کرده ! ابروانش را با چشمانت دستی بکش ... تیزی لطیفی دارد که ولکن الله رمی ! مژه های بلندش زندان ِ عشق و دست هایش ! دست هایش را خوب نگاه کن ، در دست بگیر ... عطرش را به آغوش بکش ... تبرک کن جانت را ، بگذار تا یاس در سینه ات شکوفه کند ، دست های متبرکش را باید بوسید ، باید بویید ، باید به جان کشید ، دست هایش دست های او نیستند ، دست عباس ( علیه السلام ) به احترام دستان ِ مادری تعظیم کرد که سرشتش ز کربلا بود ... گر مادر نبود ، کربلا نیز نبود ! زمین نبود ! عشق نبود ! هیچ بود و حتی هیچ ! هیچ هم نبود !  این دست هایی که بناست در آن روز شهادت دهند که خدایا ! این کسی بود که بهشت در دستانش گل میداد ، آن را زیر پایش گذاشت تا فرزند کوچکش را در آغوش گیرد و از آن پس بهشت زانوانش را به زمین کوبید به احترام او را به جانت آرام دار ... لرزشش ز پیری و فرسودگی نیست که این تن ِ خاکی توان ِ نگهداری این حجم عظیم عشق و مهر و شور و شوق و صداقت و صمیمیت را ندارد که و الیه راجعون در وصف تو بود که زمین جای تو نیست که زمین جایگاه ِ بهشت نیست که زمین ، این زمین برای مادر یعنی خانه ی سالمندان ! دلگیر ، سخت ، دردناک ، عذاب آور ... جای مادر همان جایی است که ز آن آمده ...  که زمین جای نا مردمان است که تو مردانه ایستادی و مردانه تفنگ دادی به دست ِ پرورده ای که نه ماه تمام به دوش کشیدی بار ِ تمام زندگی اش را ... خون تو را مکید و حلالش باد که اشک بر حسین ( علیه السلام ) جاری شده از چشمان ِ خون پاک خورده ای در هیئت ها گواه پاکدامنی ات ، رفت و ماندی و تنها ... به جان خریدی تمام حرف ها را که مرا با حرف چکار که حرف من یک کلامی است که درکش در این ذات محدود نمی گنجد که کنیزی بانو می کردی و تمام عمرت جز به قرآن لب نگشودی که چادر بر سر کشیدی که کسی نفهمید در تنهایی جان می دهی و کفش ها پاره کردی ، روز جزا جواب این پا ها را چه خواهی داد که گله می کنند که خدایا ؛ بهشت برای این مخلوق کم است ، مخلوقی که افتخار دادی و افتخارش کردی و مادرش نام نهادی ... بهشت کم است که او کل زمین را به عشق دویده ، به شور تنش را کشیده و ... 

 

ــــــــ

+ نا تمام ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )

خوشحال میشیم برای مادرا بخونید و واکنش ها رو بزنید . 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر