خود ِ خودت
هو الرحمن الرحیم
دنیایی که ما آدم ها ساخته ایم ، وحشتناک تر از آنی است که بشود تصورش کرد ... همه مان انکار می کنیم ، لااقل در این مورد همکاری ِ خوبی داریم ، همه مان انکار می کنیم که داریم جان می دهیم این میان ، همه مان انکار می کنیم که این اختراع های لعنتی که قرار بود زندگی را به کاممان شیرین کنند ، روز به روز دارند زندگی ِ تلخ را ، تلختر می کنند ! همه مان انکار می کنیم ...
دنیایی که دارد ما را می بلعد ، خودمان ساخته ایمش اما نمی توانیم ز دستش رهایی یابیم . دنیایی که می گوییم داریم می سازیمش اما هر روز خراب تر از دیروز ! دنیایی که ...
اصلا اینجا دنیا نیست ... داریم درخت ها را می بلعیم و هرسال جشن می گیریم ، آمدن بهار را ! زندگیمان شده گل های گلخانه ای ! کجاست گلی که خودش با میل ِ خود سر از خاک این دنیا برآورده باشد ؟! عسلی که به کام زندگی می رود ، به زور خوراندن شکر در دهان زنبور هاست ! بیخود نیست که این روز ها هیچ کداممان با یک من عسل که هیچ ، با یک دنیا عسل هم خوردن نداریم ! بازی هایمان شده ایکس باکس و وی و فیفا دو هزار و شانزده ! کجاست شور ِ جوانی که بدود میان ِ تور های والیبال ، میان خاکی های کوچه پس کوچه ها ، میان گچ ، میان ِ ... دیگر خال لب یار معنایی ندارد ، بوتاکس می آید و دو سه روزی یار را در نظر حوری می کند و بعد هم که از نظر افتاد ، ژل های آمریکایی تحت لیسانس کانادا می آیند و جایشان را می گیرند ! خانه های دو طبقه ی بزرگمان جایش را داده است به برج های چند ده طبقه ی مقاوم در برابر زلزله !! نه حیاطی و حیاتی ! کجای کارید که ما میان این آوار جانمان را داریم می دهیم ! گپ و گفت های مهمانی های سالی یکبارمان شده است خواندن فلان پیام فلان گروه فلان اپلیکیشن ! بعد از سه روز می فهمیم که جنازه ی پیرزن ِ تنهای طبقه ی سوم پوسیده ! ... اصلا حافظ و سعدی کیلویی چند است ؟! بچسب به رپ و ... ! دهقان فداکار که بود ؟! قهرمان این روز هامان هالک و اسپایدر من و بتمن و ... شده ! بستنی سنتی و فالوده ؟! ...
دنیایمان شده مثل سایه ، هیچ راه فراری از آن نیست و ما هم درست شبیه بچه های دو ساله می دویم تا بتوانیم از خودمان دورش کنیم ، می ترسیم اما ...
گاهی لازم به یک ترحیج دادن ِ فرار بر قرار است ! گاهی لازم است به خودت پناه ببری ، خودت را در آغوش گیری ...
گاهی باید گوشی ات در شارژرش جا بگذاری ، این هدفونت باشد که جای کتاب ها ، خاک نوش جان می کند ! گاهی باید کوله ات را بگذاری زمین ، دوربین را همانجا روی میز جا بگذاری ، کنار لب تابت ...
بعضی اوقات باید خودکار هایت را ، کاغذ هایت را ، تقویم ِ فلان مارک ِ فلان مدل ِ جلد سختت را ، مارکر های صورتی و سبز و فسفری و آبی و نارنجی ات را ، عینک دودی ِ فلان مارکت را درست کنار سویچ ماشین ِ فلان مدلت و دستکش چرمت در طبقه های کتابخانه جا بگذاری !
گاه گاهی باید ساعت ِ فلان مارک گران قیمت ِ چرم فلان مدلت را روی میز آرایشت آرام دهی ، دست بندت را روبروی آینه و انگشتر می خواهی چکار ؟!
کفش های چرم ِ مشکی ات را بگذاری همانجا در جاکفشی ، یک جفت دمپایی پایت کنی ، لباس ِ نخی ِ ساده ای بپوشی و چادری بر سر کنی و دل را به دریا بزنی !
اصلا می دانی چیست ؟! بعضی وقت ها باید آدم از قصد آلزایمر بگیرد ! راه خانه اش را گم کند ! هیچ شماره ای یادش نیاید ! هیچ چیز با خودش نبرد و برود آرام آرام دور از این دنیای ِ دودی !
برود یکجایی یک جنگلی ، پارکی چیزی پیدا کند و درست در یکجای خلوت بنشیند روی زمین های نم دیده ...
وقت اذانش را از روی آسمان معین کند و نمازش ، نماز ... چه نمازی شود آن نمازی که فقط به یاد ِ تو بودن درش باشد !
مهرت بشود سنگ ِ صافی که اندک زمانی پیش ز دامان خاک بیرون کشیدی و در آب جوی ِ روان از میان درختان سر به آسمان بلند کرده ، شسته ای ! قبله ات را جهت یابی کنی و چه شیرین نمازی ...
چه شیرین دیداری ...
آتشی به پا کنی و سیب زمینی آتشی بخوری و بگذار آمدی خانه همه بگویند بوی دود می دهی !
جوراب هایت را در بیاوری ...
پاهایت را آرام به آب دهی ، بگذاری هر چه بدی است درست از همانجا برود به آب ، به جا های دور ... ! آرام با همان پا ها خاک را لمس کنی ... تن ِ سرد زمین را ببویی ، ببوسی ...
تکه چوب آتش گرفته ای برداری ، دلنوشته هایت را بر تن ِ سنگ بنویسی و به آب دهی ...
با پروانه ها بازی کنی ، بدوی در آب روان ، به آسمان خیره شوی ... جیغ بکشی و کسی نباشد که بگوید ؛ زشته !!!
بد نیست کمی جای آدم ها عوض شود ...
آنانی که تو تا دیروز نگرانشان بودی ، حال نگرانی ات را کنند که بعید می دانم !
آن ها فکر می کنند تو همیشه هستی ...
همیشه ی همیشه ...
آن ها نمی دانند تو هم داری از بین می روی ... ،
داری پیر می شوی ، داری پژمرده می شوی تا آنان شاداب باشند ..
روزی خواهند فهمید که خیلی دیر است ...
گاهی باید خودت روز ِ خودت را تبریک بگویی ! خودت به خودت ، خودت را هدیه دهی ...
خود ِ خودت ...
برای خودت باشی ...
ــــــــــــ
+ روز ِ ولادته خانوممونه ( سلام الله علیها ) اگه رفتین در خونشون ، عیدی گرفتین ، مارو هم از یاد نبرین ...
+ زن ، همسر تجلی ِ عشق خدا بر زمین ...
روزتون مبارک خانوما
+ دلنوشت ( گمان نمی کنم بردن نام جایی که این متن را از آن برداشته اید ، بهای سنگینی باشد در قبال عمر و احساس نویسنده ! )
+ عکس : گل نرگس فروردین نود و پنج
کلمات کلیدی :