و اطراف ما چه بسیارند !
هو الرحمن الرحیم
درسش از همه بهتر بود ...
می گفت ، می خندید اما تا فرصتی گیر می آورد در انزوای خودش بود ...
از آن دختر های چشم مشکی که مو های تا کمرشان غوغا می کرد ...
همیشه یک کش ، از آن دخترانه هایش هم به مو هایش می بست
آن هم درست رنگی متضاد و ست ِ با ساق هایش ... !
این اواخر سر کلاس مقنعه اش را در می آورد ...
اما همیشه مو هایش با همان یک کش بسته شده بودند ...
ساده ؛
درست پایین گردن !
همیشه چشم هایش ؛
یک غم خاصی داشت ...
چند روز پیش
پس این مدت ِ طی شده از دبیرستان ؛
او را دیدم
و فهمیدم
چه بی فکر بودم که نفهمیدم او در حسرت ِ دست هایی که مو هایش را ببافند ، روسری اش را در می آورد !
ــ
+ چرک نویس ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :