آرام بگیر لعنتی !
بسم الله الرحمن الرحیم
و این درد سری که تو داشتی و نمی دانستم ...
شب می شود وقت هایی که نیستی ...
به سختی از لا به لای تار و پود این سیاهی ِ سیاه , می بینم ...
دفترچه را بر می دارم ...
دردی می پیچد در تمام وجود
و منی که با تمام ِ تویی که درجانم هستی به هر مراقبی که می رسم التماس می کنم ...
مسکن هایم دیگر تمام شدند ...
آب قند هم تاثیر نکرد ...
قرص ها هم بی اثر شدند ..
چرا ... ؟!
سرم را روی میز آرام میدهم ,
محاسبات نیمه کاره می مانند ...
دیگر سوال ها را چند تا یکی رد می کنم تا زودتر پایان دفترچه را ببینم ...
چهار جای خالی که باید پر کنم در سرم چهارصد تا می شوند ...
زمین چرا می چرخد ؟!
این مداد لعنتی چه اش شده ؟!
شقیقه هایم چرا می زنند ... ؟!
چشم هایم ...
چشم هایم ...
...
نه ...
_____
+ چرک نوشت , خون دل نوشت ... اصلا هرچی ! مهم این است که نوشت ! ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :