آن ها برادر کشی کردند و ما ...
بسم الله الرحمن الرحیم
- هلش دادم , سرش خورد به دیوار ... فکر نمی کردم اینجوری بشه !
- اومده بود اثاثمو بریزه تو خیابون , چاقو کشیدم ... پشیمونم ... نباید اینطور می شد ..
- سکوت ...
- ترسوندمش ... افتاد روی پله ها ... دیگه بلند نشد ...
- تو حیاط داشتیم شوخی می کردیم , زنگ تفریح بود , آخرین زنگ تفریحش ...
- گریه ...
و ...
قتل و قاتل و مقتول , دیه و اعدام , اولیای دم ... اینا فقط مخصوص اتفاقات بالا و نظیرش نیست . هر روز هزاران بار داریم این ها رو تجربه می کنیم , میبینیم ... یکی نفسشو می کشه , یکی دوستشو , یکی هوا و حوسشو و یکی ... قصدم این نیست که الان عرفانی بنویسم و عرفانی حرف بزنم اما می خوام از ظالمانه ترین این قتل ها بگم , از بین تموم این هایی که داره هر روز تو کل جهان اتفاق میوفته , خون یکیش قرمز تره ... یکیش از همه دردناک تره و برای ما سنگ شده ها طبیعی تر ... میگن اون دوره ای که زنده به گور کردن بود , یه پدری سفری رفت و خانمش باردار بود . سپرده بود که اگه دختر بود بچه , زنده به گورش کنن ... چند مدت بعد که برگشت , پرسید بچه چی بود و گفت زنده به گور کردیم , آرووم گرفت اما کمی بعد دختری اومد .. بهش بابا می گفت , جریانو پرسید .. مادر دلش نیومده بود که بچه اش رو خاک کنه ... بچه رو گرفت ... برد تو بیابون ... دختر فکر می کرد بازی می کنن .. خودشم کمک می کرد تا خاک برداشته شه , وقتی به اندازه ی کافی چاله گود شد باباش اونو خوابوند توش و خاک ریخت ... کم کم نفسش بند میومد .. هی میگفت بابا ! نفس نمی تونم بکشم ... ازش کمک می خواست ... دست آخر دستش تو دست بابا بود که جون داد ... دل همه می لرزه با شنیدن این داستان حتی اگر برای بار چندمش باشه که می شنوه اما متاسفانه این بار مادرانی هستند که بچه در شکم داره از شیره ی جانشون میمکه و ...
خودشون رو می کشند ... و این یعنی خودکشی .. بچه در درونت میگه مادر , فریاد میزنه مامان ! بی تابی میکنه تا بیاد و ببیندت ... اونقدر با قلبت مانوس شده که میاد بیرون روی سینت آرووم میگیره ... تو آغوش خودته و خودت می کشیش ؟! خودت رضایت میدی بچت بمیره ... ؟! میگی نمی خواستمش ... خدا نمی دونسته که هدیه اش کرده ؟! میدونی روزانه چقدر مادر هستند که در حسرت یک لالایی شب ها رو با اشک سحر می کنند ... فکر می کنی مدرنی ؟! یا نه ... فکر می کنی اون خدایی که روزی خودتو از زمین و هوا فرستاده , نمی تونه روزی هفتاد و پنج صدم بچه رو بده ؟!
چشمام درد گرفته ... اونقدر شوکه شدم که ... تویی که قسم خوردی چرا ؟! هممون از قسما ی پزشکی شنیدیم اما گمونم قسم یه عده ای که حاضرند برای گرفتن مجوز سقط بیمارشون که هیچ مشکلی نداره با سوزن قلب بچه رو از تپش بندازند , کمی فرق داشته ...
این هیچ فرقی با قتل عادی نداره ... انگار که با اسلحه یه آدم عادی رو کشتی ... میدونی دیه داره ؟! میدونی اونی که تو شکمته بعد از اینکه روح درش دمیده شه و بکشیش بهت غسل مس میت واجب میشه ؟!
میدونی .. نسل ما یه فرق بزرگ با هابیل و قابیل داره اونم اینکه اونا برادرکشی داشتند و حالا مایی که خدا میخواد از مهربونیش بگه میگه از مادر به فرزند مهربان تر ...
شاید تلنگر باشه , شایدم ...
اما ...
اینم بدون که اگر جنین در بدنت برای خودت ضرر داشته باشه بازم نگهداریش خودکشیه ...
و خدا شدیدترین عذابا رو داره برای اونایی که خودشونو مورد عذاب قرار میدن ...
شاید اگر سرم درد نمی کرد تا صبح تند تند تایپ می کردم اما ...
شایدم خدا خواسته با این سردرد به من بفهمونه که زیاد پرحرفی نکن ...
شب بخیر ...
_____
+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
خیلی دعا کنید و گر تلنگری بود صلواتی برای ظهور و صلواتی برای تمامی ملتمسین دعا و صلواتی به نیت والدین حقیر و صلواتی به نیت اموات و دست آخر صلواتی به نیت حقیر بفرستید ...
کلمات کلیدی :