و کسی صدای او را نمی شوند ...
*هو الرحمن*
کلاغ روی سیم ؛
قار قار می کند .
ماشین ها می روند و می آیند ،
یکی صدای ضبطش را بلند کرده ،
دیگری بوق می زند ،
بچه ی همسایه جیغ می کشد ؛
باد ، برگ درختان را به هم می نازد ...
گنجشک ها می خوانند ،
پسر جوان همسایه در بالکن ، سوت می کشد ،
کامیون بار شن و ماسه اش را خالی می کند ،
آب ، شر شر می چکد از سقف خانه ی قدیمی سر خیابان .
صدای خنده های بچه های حیاط مدرسه ی روبرو می آید ...
کفش های سوتی کودک نوپا ی خندان ، صدا می دهند و نسیم خنک صبح ، ورق می زند ، کاغذ های پهن شده ی جوان های کنکوری ِ نشسته در پارک را ...
صدای آژیر می آید ...
زیر لب حمدی می خواند که نکند بال گنجشکی شکسته باشد ...
و آرام ، روی نیمکت های سبز رنگ پارک ، سمعکش به سمفونی زندگی گوش می دهد ؛
پیر مرد تنها ی این نزدیکی !
ـــــــــ
+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس فقط )
+ عکس از گل نرگس
+ گر پسندیدید صلواتی برای ظهور و صلواتی برای تمام مادران و پدران این سرزمین و صلواتی برای حاجت حقیر عنایت می کنید ؟!
نقد کنید ما را
نویسنده تر می شویم !
کلمات کلیدی :