سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستِ شریران، همچون مسافر دریاست که اگر از غرق شدن هم ایمن ماند، از ترسْ ایمن نیست . [امام علی علیه السلام]

از من بترسید !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/4/25 1:15 صبح

هو الرحمن 

 

 

بستنی ستنی نمی خوردم ,

اصلا دوست نداشتم که بخورم !

نه اینکه اصلا نخورده باشم و کلاس بیایم که یک چیزی هم هست که از او بدم بیاید , نه ...

خورده بودم !

اما

حتی فکر کردن به آن قیافه ی زرد زعفرانی و خامه های تکه تکه شده رویش حالم را بد می کرد !

از بستنی ستنی با آن عطر گلاب ناب کاشانش بدم می آمد !

نمی خواستمش ...

شیک ترین فروشگاه ها را در شیک ترین جا های شهر رد کرده بودم ,

دل تنگی به دل بی دلم چنگ می زد ,

کلماتی که بی رحمانه گلویم را خون کرده بودند ...

همیشه آب هویج خالی را دوست داشتم

یا اگر قرار بود بستنی درش باشد ؛

باید وانیلی می بود ! و نه بستنی مسخره ی ستنی ! با آن لبخند مضحک ساختگی پسته هایش ! 

هرچند که بیشتر از دو بار هویج بستنی خوردن را به یاد ندارم در عمرم !

اما این بار

کنار میدانی در پایین ترین نقطه ی شهر ... 

- یه هویج بستنی لطفا ! ستنی باشه !

از چنین دختری باید ترسید ...

او اکنون چیزی برایش ارزش ندارد !

او خودش را زیر پا گذاشته ... 

او مزه ی شیرین بستنی ستنی زعفرانی و شکستن تکه های خامه زیر دندانش و عطر گلاب پیچیده در مغزش را ترجیح داده به تمام حرف هایی که دردناک , قورتشان می داده !

از او باید ترسید ...

وحشت کرد ...

___

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر