[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]

از من بترسید !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/4/25 1:15 صبح

هو الرحمن 

 

 

بستنی ستنی نمی خوردم ,

اصلا دوست نداشتم که بخورم !

نه اینکه اصلا نخورده باشم و کلاس بیایم که یک چیزی هم هست که از او بدم بیاید , نه ...

خورده بودم !

اما

حتی فکر کردن به آن قیافه ی زرد زعفرانی و خامه های تکه تکه شده رویش حالم را بد می کرد !

از بستنی ستنی با آن عطر گلاب ناب کاشانش بدم می آمد !

نمی خواستمش ...

شیک ترین فروشگاه ها را در شیک ترین جا های شهر رد کرده بودم ,

دل تنگی به دل بی دلم چنگ می زد ,

کلماتی که بی رحمانه گلویم را خون کرده بودند ...

همیشه آب هویج خالی را دوست داشتم

یا اگر قرار بود بستنی درش باشد ؛

باید وانیلی می بود ! و نه بستنی مسخره ی ستنی ! با آن لبخند مضحک ساختگی پسته هایش ! 

هرچند که بیشتر از دو بار هویج بستنی خوردن را به یاد ندارم در عمرم !

اما این بار

کنار میدانی در پایین ترین نقطه ی شهر ... 

- یه هویج بستنی لطفا ! ستنی باشه !

از چنین دختری باید ترسید ...

او اکنون چیزی برایش ارزش ندارد !

او خودش را زیر پا گذاشته ... 

او مزه ی شیرین بستنی ستنی زعفرانی و شکستن تکه های خامه زیر دندانش و عطر گلاب پیچیده در مغزش را ترجیح داده به تمام حرف هایی که دردناک , قورتشان می داده !

از او باید ترسید ...

وحشت کرد ...

___

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر