یک توانایی ذاتی
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی از ساعت هفت و نیم صبح از خانه بیرون زدم و تا خود ساعت دو در این گرمای بالای چهل درجه در فضا ی آزاد دوندگی داشتم و وقتی رسیدم به خانه بدون آنکه لباسم را عوض کنم یا حتی آبی به سر و رویم بزنم از ذوقم عکس ها را در لب تاب ویرووسی میریزم و با همان حال خستگی و شارژ ده درصد لب تابم می دوم به سویت و عکس های را ( که آنقدر در انتخاب سوژه شان دقت کردم که به زحمت به ده عدد می رسند ) به تو نشان می دهم , انتظار دست رفته زیر چانه و نگاه خیره و لب هاب دوخته به هم و رو به پایین ندارم ندارم ! انتظار سکوت ندارم ! انتظار ندارم ...
وقتی متنم را با صدای بلند برایت می خوانم و حتی ذره ای از صلابتم کم نمی شود , انتظار ندارم سکوت کنی , انتظار ندارم مشغول کارت شوی , انتظار ندارم ادا در بیاوری که توجه می کنی !
وقتی لباس جدید می خرم و از تو می پرسم : "به نظرت بد شده ؟!" انتظار ِ "خودت میدونی" ندارم !
وقتی ...
چقدر از این وقتی ها دارم ...
چرا نمی فهمی ...
چرا نمی فهمی من اون عکس های ناب رو دیگه هیچ جا نشون نمیدم و حتی دیلیتشون می کنم , عکس هایی که حتی پیشنهاد هایی برای دریافت از سوی دیگران داشته !
چرا نمی فهمی دیگه نمی نویسم
چرا ...
اه
چرا ...
تقصیر تو نیست
آدم ها ذاتا توانایی عجیبی در گند زدن به حال همدیگه دارن ... !
__
+ چی بگم ! از دل بود ولی دل پاره پاره ! ممنون که امروزم رو خراب کردی ! ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :