الحمدلله
هوالرحمن
وقتی داشتن مینوشتن ، گفتن این #قرصو هر وقت #احساس کردم دردم داره #شروع میشه ، بخورم ...
روز اول وقتی رسیدم خونه اونقدری تعلل کردم و دل دل کردم که به در و دیوار از شدت درد ، چنگ میزدم ... نیم ساعتی بود که #درد امونم رو بریده بود ، یکیشو خوردم ... درد رو ارووم کرد اما به شدت منو زد رو رخت #خواب #زمین ... از اون به بعد بخاطر #خواب و #نفس تنگی ای که بهم میداد سعی می کردم تا مجبور نشدم نخورمش ...
با تمام این #خودداری ها تو #دوازده روز اول ، یه ورقش رو تموم کردم ...
دردام خیلی زیاد شدن ...
خانواده هم #ژلوفن و #بروفنو تحریمم کردن ...
گاهی وقت ها از شدت درد ، #تهوع می گیرم ...
امروز روز فوق العاده ای بود
اصلا هر روزی که با خانواده بگذره
با عزیزات
با #عشقات ،
یه روز فوق فوق العادس !
امروزم مثل همه ی روزایی که خدا نور مهربونیشو میده دست خورشید که بتابونه به گرمای زمین !
اما الان
وقتی که به سمت خونه قدم میزدم
انگار یه تشت بزرگ آب تو سرم بود
با هر قدم ، این حجم عظیم آب ، میکوبید یه طرف سرم ...
یه درد شدید که انگاری یکی پاشو محکم تکیه داده به جمجمم و فشارش میده ...
کلید رو انداختم ...
چشمام سیاهی رفت ...
روسریمو شل کردم
تو حیاط ...
سرگیجه ، درد ، این چشمای سیاه ...
شاید شبش ...
خدایا
با همه ی این حرفا که حکم درد و دلو داشت از این درد مزخرفی که امون برده ...
متچکرم ...
همین حس خوب تشکر ، یه حال خوبه
حتی وسط این درد
الحمدلله ...
یاعلی ...
#س_شیرین_فرد
کلمات کلیدی :