سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه راه جوید، دانا شود . [امام علی علیه السلام]

جرنگ و جرنگ

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/6/3 9:49 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

- بیا اینجا ؛ این ها رو دستت کن ... !

مادرم می دانست ؛

مادرم خوب می دانست من النگوی پهن دوست ندارم و عاشق النگو های نازکی هستم که جِرِنگ و جِرِنگ به هم می خورند و صدای دل نوازی , طنین انداز می کنند ؛ او خوب می دانست النگوی پهن چند ده گرمی ام را چرا مدت هاست به دست نکرده ام ... او خوب می دانست ...

بیست النگوی نازکش را از جعبه ای مخمل باف و قرمز بیرون آورد و آرام آرام به دستانم کرد ... 

 

 

شب بود ؛

چشم هایم را بسته بودم

اما 

نمی دانم چه شد که چشم هایم را باز کردم ...

شاید می خواستم ببینم چقدر از تسبیح مانده تا این دور ذکر هم ختم شود ...

لبم به ذکر بود 

اما

چشمانم میخ شده بودند بر النگو ها ....

دست هایم چقدر شبیه ِ دست های مادرم شده بود ...

دست هایم عطر دست های مادرم را می داد ...

عطر نعنا های خشک شده ...

عطر ِ شیرین بهارنارنج ...

عطر شکوفه های گیلاس ...

عطر تابستان ...

عطر خورشید .. 

عطر ِ گرما

عطر ِ عشق ... 

گویی لحظه ای این دست های مادرم بودند که درست آمده بودند و نشسته بودند جای دست های بوی ِ کیبورد گرفته ی من ...

آن تسبیح آبی ...

این النگو ها ...

همه شان ؛

همه شان

همه شان

مادرم بود ...

دست راستم گرم بود ...

بر خلاف دستی که النگو نداشت , گرمایی عجیب داشت ...

گرمایی مثل گرمای نفس های مادرم ... 

چه شد ؟!

حساب ذکر ها در رفت ...

که جای " الله , الله " ام را

 " مادرم , مادرم  " گرفت ..

که او کم از نفس های خدا نداشت

که او ..

که فکر او ذکر است

که بردن ِ نام او دهان ِِ پاک می خواهد و دست کشیدن بر دستانش , وضو ...

حواست باشد

اگر جایی نوشته بود ؛ مادر

بی وضو نروی سمتش ... 

او آیتی است ز آیات حق ...

ز آیات الهی ... 

که مطمئن باش

گر کائنات ذکر می گویند

ز صبح تا شام 

گر درخت می گوید ...

گر گل می گوید ...

گر در می گوید ... 

گر تمام هستی , تسبیح می کنند

مطمئن باش

جایی میان ِ " هو هو " یشان

" مادر " ی خفته است ... 

 

دست هایم شبیه ِ دست های مادرم شده بود

عطر زنانگی گرفته بود ...

دست هایم , دست های مادرم بود و دست های مادرم , دست های مادرش ...

بین مادر ها این یک راز است ...

درست مثل مادرم ...

شاید مثل همان وقتی که برای مادرش , خانه ای خرید و بعد مرگ او نتوانست ببیند , تاب آورد , آرام گیرد جایگاه هبوط ملائک را که آمده بودند تا به صعودی دعوت کنند سوره ای سبز را  ...

معراج مادرش طلا شد ...

مثل ِ مادرم

مثل مادرش

طلا شد بر دستش و حالا دست های او بود که بر دست های من جِرِنگ و جِرِنگ صدا می کرد ...

 

هر صدایی این صدا نیست ..

این جِرِنگ و جِرِنگ فرق دارد ...

این جِرِنگ و جِرِنگ , رازی است میان ِ مادر ها ...

با تمام جِرِنگ و جِرِنگ  های عالم فرق می کند ...

با تمامشان ... 

و من بی تاب

و من بی خواب

و من مضطر ...

که مادرم بر دستانم طلا شد 

خدایا

نکند وقت عروج است ...

به خدا تاب ندارم

که هبوط می کنم 

تا میان آغوش لحد ...

که می روم به خواب

که می روم به خوابی نچندان آرام ...

خدایا

رسالت این رسولت تمام نشده

من قومی نبودم که به این سادگی ها هدایت شوم ...

الهی

رسالتش تمام نشده

الهی

نکند من کاری کردم

مکن نازل این عذاب الیم را بر ما ...

مگر رحمن ترین نیستی ؟!

مگر رحیم ترین نیستی ؟!

مگر دین ما اصلا با همین رحمن و رحیم بودن ِ تو آغاز نمی شود ؟!

این عروج را مکن مایه ی عذاب ...

مادرم , علی ندارد

مادرم وصی ندارد

مادرم جانشینی ندارد

هیچ مادری جانشین ندارد ...

مادر , مادر است

یگانه ... 

مادرم ندارد کسی که شادی کردن او , با شادی مادرم برابری کند ... 

که من مرید ولایت او شوم ..

من انکار می کنم گر کسی را بخواهد انتخاب کند

من مرید او هستم

من غیر او نمی پذیرم

من غدیر بر مادرم نمی دانم ...

من ولایت او بر سر دارم ...

سایه اش

سایه اش

سایه اش , خنکای سایه ی سدره المنتهی است ...

و من

فطرسی

چشم به آسمان دوخته ... !

اصلا می دانی چیست ؟!

مگر بهانه ی تمام خلقت

یک 

مادر ( سلام الله علیها )

نبود ؟!

 

 

__

+ برای مادرم , برای تمام مادر ها که راز این جرنگ و جرنگ را می دانند ...

برای مادرم نوشتم

و خواستم نام او زنم

بر این پست

تا همه بدانند

مخاطب خاصش کیست !

+ سلامتی و طول عمر و شادی روح تمام مادر ها چهارده صلوات ختم کنیم ؟!

+ و دختری که دل بی تاب می کند در هجر مادری ... استادمون  , غمگینن ... دعاشون کنید ... 

+ گمان نکنم بردن نام نویسنده , بهای زیادی باشد در قبال عمر و احساس او ...  استفاده فقط و فقط با ذکر نام نویسنده #س_شیرین_فرد

+ عکس : گل نرگس 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر