از بخیل در شگفتم ، به فقرى مى‏شتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مى‏رود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مى‏کند و آفریده‏هاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده‏اش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمى‏پذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مى‏بیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مى‏پردازد و خانه جاودانه را رها مى‏سازد . [نهج البلاغه]

:(

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/6/21 3:30 عصر

هوالرحمن

 

آن هنگام که نفخ کردی 

ز ذاتت

در این کوزه ی خاکی 

هرچه در تو بود را 

دادی 

به این تراب ...

تو مگر مهربان نبودی ؟

سمیع نبودی ؟

بصیر نبودی ؟

مگر نه اینکه از کوزه برون همان تراود که در اوست ؟!

که من اینجا کاسه ای در دست

منتظر شنونده ای بینا و مهربان هستم ...

درد دارم

...

درد 

شاید هم ما

فراموش کرده ایم

 

__

#س_شیرین_فرد




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر