یا منتقم یا جبار
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَقُل رَبِّ اءَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَناً نَّصِیراً»
و ترس بر من حاکم شد ؛
آن هنگام که دلی مرا به وادی قلم فراخواند و دفتری ز غزل غزل نانوشته در آغوشم رهانید تا با شیره ی جان بپرورمش ...
آن هنگام که تردید بر من حاکم شد ...
و دست کشیدم بر کلام مطهر
و آیه ای آمد ..
و نشانه ای ...
که گر در این وادی روی ؛ سختی بسیار کشی ...
که محکم بایست ...
که ...
آن روز گفتم خدایی که پشت من است , هر چیزی را قدرت بر من بخشیده ...
آن روز خیلی حرف ها زدم ...
خیلی نماز ها خواندم ..
خیلی عهد ها بستم ...
و حالا ..
و حالا از دیشب است که نهایت سعیم بر دامن پاک نگاه داشتن است ز ناله و نفرین ..
و حال که از دیشب ...
در این دنیای پر وسعت جز نقطه ای نیستم ...
اما
اما ..
اما گر فرشته ای رهگذر , بر نفرین و لعنت من آمین گوید
اگر درصدی اتفاق افتد ...
....
خود نگاه داشتم
اما حال
حال دیگر ...
خدای عزیز و مهربان
می دانم که ساجده ای بیش نداری و من , خدایی بیش ندارم ...
می دانم که دلت میلرزد ز اشک های لرزان بنده ات ..
میدانم
می دانم که می دانی
می دانم که می دانی فشار با من چه می کند ..
می دانم تاب دیدن اشک های مادرم را بر بی تابی و بیماری من نداری ...
می دانم ز برگ گل نازکتر مرا آفریدی و لطافت در من دمیدی ..
می دانم بخاطرم تا کنون دست نگاه داشته ای ...
می دانم که می دانی دمای بدنم پایین و پایین تر می آید ..
می دانم که می دانی حس گر گرفتگی بر من غالب است درحالی که نه تنها دست ها که تمام بدنم ز سردی در انجماد است ...
می دانم ...
می دانم که سینه ی چاک چاکم میدانی ...
می دانم که می دانی درست آخرین قرصم را همین چند دقیقه پیش به امید رهایی ز درد خوردم ...
می دانم همه را می دانی ...
و می دانم منتقمی ...
و می دانم بر من غیرتی داری ؛ بر یگانه دخترت , یکتا ساجده ات !
پس الهی
سیدی
و ربی
من لی غیرک ..
هیچ نمی گویم و تنها
می سپارمش به تو
تک تک اشک هایم را
تک تک چاک های سینه ام را ...
تک تک ِ ...
که انت سریع الحساب
که انت ...
__
#س_شیرین_فرد
کلمات کلیدی :