و این حرف ها تجلی حضورشند
هوالرحمن
گاهی منتظر یه دل خوشی هستی و خدا هی برات دل خوشی میباره و میباره و میباره ...
نه کوچیک ..
که خیلی بزرگ ...
که بعضی اوقات این دلخوشی های بزرگ به حدی تداوم و جریان دارند که تو میخوای سر به شکر بزاری و حتی سرت رو از سجده بر نداری که عمرت رو هم بدی ذره ای جبران این تجلی و تلالو عشق درست تو وقت تنهاییت و اینکه کسی نیست کنارت حتی برای اذیت کردنت ، نیست .
عجیبه
خیلی عجیبه که موازی این جریان ،جریان متقاطعی وجود داره که ما نمی تونیم یا شاید هم نخواستیم که بتونیم نقطه عطفش رو با لحظه لحظه هامون پیدا کنیم ...
جریان سرشار غم ، اندوه ، ناامیدی ....
یه جریان منفی که با توجه به زوجیتش با جریان مثبت موازیش ، متقاطع نمیشه باهاش ...
شاید هم شده اما ما هنوز پیداش نکردیم و شاید هم پیداش کردیم و انکارش میکنیم تا تو جریان منفی ای غرق بشیم که خودش غرق شده ی این جریان مثبته ...
گاهی ما خودمون مقصر لحظه هامونیم ،
این دنیا ، شعله ی بزرگی از هرم آتش ندونم کاری هاییه که ما خودمون نخواستیم تا بدونیمشون ...
ما نفخ شده ی ذاتی هستیم که عالم تر از هر کس به هرچیزیه حتی علم ...
پس گاهی
حتی حق شکایتی رو هم نداریم که اون با تموم مهربونی و کرامتش میگه صدام کن ...
" یا سامع الشکایا "
که میشنوه تک تک حرف هات رو ...
و جواب میده تو جایی که حتی تو حقی رو هم نداری و باز بارش دلخوشی و دلخوشی و دلخوشی هایی که اشک هات رو تو خودشون غرق کنند !
ــــ
#س.شیرین.فرد
کلمات کلیدی :