بسیار هستند تندیس های گلی زاده شده برای حماقت !
*هوالرحمن*
می دانی ؟!
یکبار سرم فریاد کشیدی و هر آنچه خواستی گفتی
و من هم یکبار در تمام طول عمرم سکوت پیشه کردم در برابر حقی که از من ناحق می کردی !
حال ؛
مدت هاست که حسرت می خورم چرا سکوت کرده بودم ...
هر باری هم که مرا ببینی ، هرچقدر که لبخند زنی و قربان صدقه ام روی و خوب بگویی از من ، باز هم در انتهای صورتت ؛ آن روز را می بینم ... !
همان چشم های جمع شده را
همان دهان باز به فریاد را
همان صورت اخم آلود را
همان صد و سی و پنچ دقیقه ، گریه ی بی وقفه ام را
همان زخم های گوشه ی چشمانم وقتی که به پا خواستم ز کابوس های شبانه ...
می دانی ؟!
من افسرده نیستم ...
فقط دیر فراموش می کنم ...
فقط گاهی کوچکترین چیز ها را ز یاد نمی برم ...
وانمود می کنم فراموش کرده ام
اما
دیر ..
خیلی دیر ...
چرا آدم ها به خودشان اجازه می دهند در هر مقامی که هستند ، هر طور دلشان خواست رفتار کنند و دل دیگران را آنقدر بی ارزش بدانند که زیر قدم هاشان خرد کنند ؟!
دل یک قطره ی باران همان قدری با ارزش است که دل یک انسان !
دل آدمی سن نمی شناسد ، نژاد و قوم و زبان و زمان و مکان نمی شناسد !
دل ها یک زبان مشترک دارند ، بی سن ، بی نژاد ، بی زبان و بی واژه حتی ... !
چرا آدم ها با خودشان فکر نمی کنند که شاید اینجا ، این افراد ، یا ... تنها دلخوشی باشد که فراغت بالی است ز جنگ این دنیا ؟!
ببینم ! اصلا آدم ها فکر هم می کنند ... ؟!
نه ...
فکر نمی کنند
اصلا عده ای زاده شده اند برای استفاده نکردن از عقل خدا دادی ...
که اصلا نمی توان آدم نامشان نهاد ...
که چیز هایی را که نمی فهمند ،
که نافهمی ها و حماقت های خود را
محکوم می کنند
به تهمت های سنگینی که به سوی تو نشانه شان می روند !
آدم ها گاه خودشان دروغ طلب می کنند
آن هنگام که تو راست می گویی و شهره ات می کنند بر خاص و عام که دروغ گفت چرا که من تنوانستم درک کنم ، بفهمم ، احمق و نادان نباشم که بدانم این جهان ، جهان غیر ممکن هاست ! و باز هم تو دروغ نمی گویی و باز ...
آن ها بر این باورند که من آنقدر ها پست و حقیرم که دیگران را چون خود پست و حقیر می شمارم !
من احمقم پس دیگران هم باید احمق باشند !
چون من از شعور بی بهره مانده ام ، باقی افراد نیز داشتن شعورشان نوع خاصی از بی شعوری است !
ادعاشان تا کجا هم می رود
نا فهم ها ... !
میبینی ؟!
از یک گله ی ساده به کجا ها کشید ؟! دل که پر باشد ،جز این نمی شود که حرف های دلت خونابه باشند و خونابه ...
..
کلمات کلیدی :