تازه تر ها ...
هوالرحمن الرحیم
تازه آتل دستم را باز کرده ام ... آخر می دانی چیست ؟! جدید تر ها وقتی عصبی ، مضطرب ، نگران یا هیجان زده و ... می شوم دستم شروع می کند به مردن ! بله ؛ درست شنیدی ، مردن ... نه از آن مردن های راحت ها ... نه ! شروع می کند به جان کندن ... چنانی درد می کشد و چنانی درد می کشم که گویی همین حالا کسی دارد با اره ای کند ذره ذره استخوانش را می برد و تکه تکه می کند و خرد خاکشیر تا آن را جدا کند از رفیق چندین و چند ساله اش !
تازه آتل دستم را باز کرده ام آخر هیچ تاثیری جز ثابت نگه داشتن و کلافه کردن من نداشت ، دست من کارش را ادامه می داد ... جدیدتر ها ورم هم می کند ... مثل یک بادکنکی که هر نفس جان دادنش را می دمد در خودش ... تازه تر ها ناراحت که می شوم ، دستم شروع می کند به ورم کردن ... نه کم ها ... نه ...آنقدری ورم می کند که حالا علاوه بر درد ، پوستم از کشیده شدن می سوزد ... اصلا می دانی چیست ؟! تازه تر ها ناراحت که می شوم گویی بغض این چند ساله را دستم در خودش می خورد ، مثل من که سال ها بغض ها را روی هم انباشتم ، حالا او دارد بغض هایم را خون دل می کند و روی هم جمع می کند ، بغض تمام نامردی ها می ماند درست بیخ گلویش ... درست هم جا ، جا خوش می کند و می شود غم باد ... بعد هم هی گر می گیرد ، داغ می شود ، یخ می کند ، می بارد ... عرق سرد ...
تازه تر ها ، ناخن هایم را می خورم ، پوست گوشه ی ناخن هایم را می کنم ... آن دست هایی که تو با چال های عمیقش ، زنانگی خاص صدایشان می کردی حالا تبدیل شده اند به زخم خوردگی های عمیق ... به خون های خشک شده رویشان ، به ریشه های کنار ناخن های جویده شده ... به ...
می دانی چیست ؟! تازه تر ها لب هایم هم آرامش ندارند ... پوستی نمانده برایشان ...
تازه تر ها دست خودم نیست ، تمام تنم بی قرار است ... تمام تنم داغدار است ... تمام تنم آشوب است و آشوب است و آشوب است و آشوب ...
تازه تر ها ؛ بیشتر گوش می خواهم ، کمی بیشتر از دو تا گوشی که هر شب با لالایی غم های چهار انگشت آن طرف تری که بلند بلند برای خودش می بافد و می بافد ، می خوابند ...
تازه تر ها ...
ــــ
#س_شیرین_فرد
صلواتی لطف می کنید ؟
کلمات کلیدی :