:|
بسم الله الرحمن الرحیم
همین کارا رو می کنید آدم مجبور میشه ازتون بترسه دیگه :|
امروز قرار بود ارتودنسیمو کامل کنن نه اینکه دو تا دندون عقلمو بکشن که :|
شدت این غافلگیری تا حدی بود که آخرای کشیدن دندون اول از حال رفتیم و وقتی به خودمون اومدیم که یه دست رو شونمون بود و یه آب قند تو دست خانم منشی :|
بابامونم آورده بودن تو مطب :/
- دیدی این چقدر راحت کشیده شد ؟! این یکی از اونم راحت تره :/
اینقدر گفتند و گفتند و گفتند که تهش حرف دلم رو زدم که : تلقین می کنید :|
و خب خنده هم نشان جواب مثبته دیگه :/
مخصوصا با چهار پنج تا بی حسی :/
ولی خدا وکیلی اینقدر دستشونو حواسم نبود و گاز گرفتم که دیگه آخریا می گفتن من دستمو نیاز دارم ، گاز نگیری ممنون می شم :|
و خب همین یکی از دلایلیه که رشته ی دندان پزشکی رو بطور کلی کنار گذاشتم :|
خوبه من جریاناتم رو با دکترم توی یه کتاب تحت عنوان " ساجده در دندان پزشکی " :| بنویسم :/
کلمات کلیدی :