جان شقایق ها
بسم الله الرحمن الرحیم
یک جایی درست همانجایی که خدا میان کلام نورش گفت ، مهربان تر از مادرم به تو ... ؛ نیم نگاهی کرد به آفریده ی جدیدش و درست همینجا بود که ریزه کاری خلقت تمام شد و آن " فوت کوزه گری ... " که سرشت ذات آن آفریده را با رشته ای پیدا و پنهان به روح الامین ...
یک جایی درست همانجا بود که از این مهربانی مادرانه ، چاشنی آب و خاکی شد که به حرمت نفس های خدا جان گرفته بود تا ببوسد نسیم وجودش را ... ببوید .. و بپیچد آرام به دور خودش ، پرنیان یک جانشینی را ... خلیفه الهی ... ! و این محبت مادرانه ، معلم نام گرفت و درست به پاس همان نیم نگاه ، آفرینی جاری شد بر خلقت که به حرمتش ، جهان نام گرفت ؛ آفرین ِ ش !
تا اینجای کار که نقطه پایانی شد بر یک دفتر دوازده ساله ، این محبت مادرانه همراهم بوده ... اون نگاه پدرانه همراهم بوده ... همراه هممون ... چه خوب چه بد ، همش رو مدیون شماییم ، کمش رو مدیون کم کاری خودمون و زیادش رو مدیون شما .... معلمی درست همون جانشینی الهی بوده که ازش صحبت شده ، همون خدایی که آروم به قامت یک انسان میاد میون تمام مردم این شهر و رحمت بی دریغش رو روی سر تمام بنده هاش ، می گستره ... .
امروز نقطه پایان تمام روز های دانش آموزی این دوره دانش آموزان شما بود و سال بعد نقطه پایان دوره ی بعدی ... و هرسال زندگی جریان داره و من ایمان دارم عامل همین زندگی چهار حرف بیشتر نیست ؛ که حرف نداره : معلم .... !
به نظرم همیشه قشنگترین چیز تو بین این تکنولوژی بی رحم که ما آدم ها رو از هم دور کرده ، همین قلمه ... قلمی که فقط و فقط به عشق شما به گردش بیاد و شروع کنه به نوشتن تا شاید بتونه شکر بگه کمی از این زحمت رو ... به نظرم اونجایی که خدا به قلم قسم یاد کرده بی خود نبوده ؛ وقتی گفته نون و القلم ، یعنی این قلم کار ها می کنه و عظمتی داره بس بزرگ که دست بی وضو نباید بهش بخوره ... و وقتی قسم یاد می کنه به اونچیزی که می نویسه منظورش درست همین ثانیه ها بوده که از معلم نوشته میشه و بس ...
کم ، کوتاه ، کوچک اما از جان بود ، ممنون که کنارمون بودید ، موندید و هستید
#س_شیرین_فرد
کلمات کلیدی :