سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]

دختری هم آهنگ درد

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 97/4/23 9:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

روی تختم نشسته بودم ، چانه ام را یک دست تکیه گاه بود و دست دیگرم بروی صفحه ی پر نور گوشی چند اینچی مقابلم حرکت می کرد . تک به تک کانال هایم را باز نکرده می بستم ... ! گروه هایم را ، پبج هایی را که فالو داشتم ... کانال های مختلف ، گروه های مختلف ، پیج های گوناگون ، همه شان بدون استثنا یک کلمه را فریاد می زدند : دختر ! 

گاه با موچ غلیظی از آرایه ها و گاه به سادگی و صمیمیت یک فنجان چای بعد از ظهر ، کم کم دست هایم می لرزیدند ، کم کم باران شروع به باریدن کرد ... کم کم ذهنم شد پر از سوال ، سوال های بی جواب ! من بی دفاع نشسته بودم و منتظر اذان بودم ، که بگوید و من در سجده ی آخر نمازم به خواب روم ... که زودتر فرار کنم از این تا صبح های لعنتی .. من بی دفاع بودم ، من زخمی بودم ، من خسته بودم ... انصاف نبود ... من یک نفر بودم ! من یک تنه ایستاده بودم به هجمه ی عظیم کسانی که همه یکصدا یک چیز را دست و جیغ می زدند ، یک چیز را کِل می کشیدند ، یک چیز را نُقل می کردند ، دختر ... 

دفتر های ذهنم را ورق زدم ، امسال ، پارسال ، سال قبلش ، سال های قبل تر ... می گشتم دنبال یک نشان ، فقط یک نشان که کسی ، کسی مرا دیده باشد ... که لطافت تن زخمی مردانه جنگیده ام را فراموش نکرده باشند ، که آرامم کند که ... 

این روز ها ، حتی خدا هم ساجده را فراموش کرده ...

 

ــــ

+ نمیتوانستم بنویسم ، دیگر نمی توانستم ! بعد از سال ها حالا باید بروی !؟ حالا که عادت کرده بود که آرامم کنی ؟! حالا باید آبم کنی ؟!

+ ....

#س_شیرین_فرد




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر