سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ بنده ای در پی دانش جویی نعلین به پا نکرد و کفش نپوشید و جامه برتن ننمود، جز آنکه خداوند گناهانش را در همان درگاه خانه اش آمرزید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

دلتنگی گرام !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 97/5/21 9:30 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

یک وقت هایی در زندگی آدم هستند که یک چیز هایی دقیقا در جایی که انتظارشان را نداری و در زمانی که حتی فکرشان را نمی کنی ، پیش می آیند . یک وقت هایی در زندگی آدم ، یک دست هایی درست به یکباره میان هجوم وهم ، می آیند و درست تو را هُل می دهند به سال های عقب تر ، به کمی دور از این نزدیکی ها ، جایی که دقیقا شد همان نقطه که ساجده ای ساجدگی هایش را جا بگذارد و خودش را با سبک کردن خنده هایش ز دوش ، سنگین تر کند ! جایی که یک ساجده درست در اوج شیرینی هایش خم شده تا لعل خنده ز لب بر زمین بریزد و بس ! 

آن یک وقت ها معلوم نیست ، هیچ وقت ، هیچ کجا معلوم نبوده اما چیزی که قطعی است وجود همین یک وقت هاست ! مهم نیست آن دست چیست ؟! یک جمله از یک رهگذر غریبه در خیابانی کیلومتر ها آنطرف تر از محل سکنایت ؟! یا عطری که به آغوش باد پیچیده ؟! شاید هم یک صدای آشنا باشد ! مانند کوفتن آرام پاشنه های بلند کفشی به زمین قلبت ! شاید هم شرشر باران ... ! نمی دانم ! اهمیتی هم ندارد ... مهم آن است که دلت آنقدر محکم دستش را به آنجا گرفته که به سادگی یک جمله ، یک عطر ، شاید هم یک صدا یا قطره قطره ی باران به آنجا پرت شود و ساعت ها بماند به تماشا و تو وقتی خودت را پیدا کنی که چاره ای جز تسلیم شدن نداشته ای ! 

نه ... ! این دست سرنوشت نیست که این حال سیاه غمگین را پیوند می زند با گذشته ای که هیچ شباهتی به جان دادن اکنون ندارد ، نه ! ایمان دارم سرنوشت به این دلتنگی نیست ! به یقین این دست منی است در گذشته ، که حالم را به آغوش می کشد تا آرام در گوشم زمزمه کند ؛ به خنده هایت ، خیانت کردی ! 

ـــ

#س_شیرین_فرد

کوئسشن های ایسنتاگرام فراگیر شدن ، این فقط یه سوال بود ، اما جواب ، پرتم کرد به روز ها و سالهایی که نباید ! میگن موقع جون دادن تمام لحظات زندگی آدم از جلوی چشمش رد میشن ! آیا این همون مرگیه که چشم های من امروز تسلیمش شدن ؟! 

دلم برای اون ساجده تنگ شده ! 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر