نشان ارادت ...
بسم الله الرحمن الرحیم
اینکه این روزها این من دارد ناهار و شامش را می برد یک گوشه آرام در اتاق فرمان می خورد و ساجده ای که اصلا لب به چای نمیزد حالا قوت غالبش شده جای تلخ ، بی دلیل نیست . اینکه این روزها از ده صبح تا دوازده یک شب که آن هم به زور تماس های پدر به خانه برسد ، با یک دوربین و لنز هفت کیلویی روی گردنش هنوز روی پاست و حتی نیازی به آن آتل همیشگی دست چپش پیدا نکرده بی دلیل نیست ! دنیای ما دنیای علت و معلول است و یقین می کنم در قاموسش نمی گنجند ساجده ای که نه شب می خوابید و دو و سه ی عصر از خواب ناز نم نمک بیدار می شد حالا یک برسد خانه و تا سه عکس بزند و بعد چهار خوابش ببرد و ده صبح هم استدیو باشد . استدیویی که درست روی نقشه به راستای خانه اش پنجاه سانتی فاصله دارد ! بی دلیل نیست که می خندد ، که دلش آرام است ، که حال دیگری را در خودش حس می کند ... که خوشبختی را با عمق جان درک کرده با وجود تمام فشار هایی که بی تجربه ی قبلی و حتی بی آنکه دوز پایین ترش را در زندگی حس کرده باشد ، روی سرش آمده اند ، احساس خستگی نمی کند و روز های آفش را ناراحت است ... حس می کنم رازی نهفته است که دائم روی پاست و وقت هایی هم که می نشیند شروع می کند به نوشتن پلاتو های برنامه . گمانم این روز هایم نام دیگری دارد ؛ ساجده ای که عاشق شده بود ! ...
+ من کسی نیستم که بگم بهم عنایت شده اما این رو می دونم که همه رو از صاحب این روز ها دارم ، همه رو ... من هیچ کس نیستم ، من حتی بی نگاهشون ساجده هم نیستم ، اونا کریمن که نگاهم کردن و با خوباشون خریدنم ... حتی نمیتونم بگم خریدنم ! تمام ترسم این روز ها از دست دادن این دل خوشی بزرگه ... کار به عشق نینوا ...
+ از شهریور یه تیم داره شبانه روز براش زحمت می کشه ، جز کوچیکشون من بودم ... امیدوارم بتونه دلتونو هوایی کنه . برنامه ی نشان ارادت ، شبکه ی نسیم و شبکه ی دوی سیما ... !
+ بی صبرانه منتظر شروع پخش بودم تا بتونم عکس ها رو منتشر کنم . عکس هایی که برای من ثانیه ثانیه حرفند و عشق ... !
هرشب ساعت نه از شبکه دوم سیما
کلمات کلیدی :